-
book city117-
جمعه 10 دی 1389 23:11
با هم میرویم حتما، یک روز از صبح ،خسته شدم از پارک رفتنوخیابونگردی باهم میرویم! ولی قول بده اول برویم قسمت لوازم تحریر،قول بده وقتی مداد رنگی های خیلی خیلی رنگودیدم ودهنم یه متر باز موند نگی زشته! اصلا اول میریم کتابارومیبینیم هرکتابیوخواستیم میخریم میخونیم!هرچی کتابه ورق میزنیم. بعدش میریم توکافی شاپش من اب نارنج...
-
۱۱۶-گاهی تفاوت عمده!
شنبه 4 دی 1389 22:14
مهم اونجاس که فرق توی صراحت یا دو پهلو بودنه یه طرف غالبا نمیفهمه کجاش دو پهلوه ٬جای توجه و فکر داره . یه طرف غالبا دوس داره نشون نده ولی فهمیده بشه! جنس فرق داره کلا .ذاتیه این قضیه .هیچ جاشو هم نمیشه عوض کرد ! طبیعی هم هست مث اینکه!
-
۱۱۵- من یک انسان هستم یا یک جسم سالم!
دوشنبه 22 آذر 1389 19:36
گاهی وقتا هرچی فک میکنم به هیچ نتیجه ای نمیرسم پس فک نمیکنم دیگه :دی گاهی وقتا هم میگم اون اقا یا خانوم یا همون خدایی که میگن جسم منو ساخته چرا اینقد ضعیفو همش مریض ساخته ؟؟؟!!!! تازه من دخترم هستم دیگه یه درد اضافه بر سازمان هم دارم توی ماه یه هفته که سرم داغونه هر سری هم که یه نقطه خاص بدنم مشکل داره این چه...
-
۱۱۴- گاهی ادم
دوشنبه 8 آذر 1389 10:49
گاهی ادم میترسد از شکستن میترسد! گاهی ادم لبریز میشود ! گاهی نمیداند!
-
۱۱۳- همممم
پنجشنبه 20 آبان 1389 11:53
نمیدونم شایدم نمیتونم! اما از مردن ادما هیچ تصوری ندارم! خوب رفته مرده! نبودش احساس میشه دلم برا عروس گفتنش به مامانم تنگ میشه هر سال عید نفراولی که میرفتیم سراغش عمه بزرگه بود اما الان! ولی خوب راحت شد! رفت! اونی که عذاب میکشه همه چیزش به هم میریزه شوهرشه! کل کارام ریخته سرم ۳۰ام ۶ام ۲ام ۸ام ۱۱ام امتحان دارم هیچ...
-
۱۱۲- درد!
یکشنبه 16 آبان 1389 18:25
گوشم یه هفته هس خنگ شده همش صداهای عجیب غریب میده ! سرم هم یه هفته هس درد میکنه! میگرنیه ولی خوب دیگه کلافه شدم! بخار دهنم هم که میخوره به دندونام درد میان! افسرده دارم میشم! ادمای اطرافم همشون مریضن! همش نق میزنن! نمیتونمم هم یه کلمه حرف بزنم! نمیتونمم بذارم برم!اخه چه وضعشه؟! هان؟! دلم میخواد یه روز یه نفر نگه پاش...
-
۱۱۱- : دی
شنبه 15 آبان 1389 17:04
نمیدونم چرا اما دارم زجر میکشم از ننوشتن و نتونستن نوشتن! باید روزمرگیامو بنویسم ! از خودم او کوچیکترین چیزایی که رخ میده ! از هرچیزی که دوس ندارم از همه مدل نق نق یه سری ادمو باید ازخودم برنجونم اصلا یعنی چی اینا اینقد میخوان بدونن؟! هان؟ دکترا جدا چیزی حالیشونه یا مث ما مهندسا درس پاس میکنن؟! دوهفته هس مشکل گوش دارم...
-
۱۱۰- من بی من
شنبه 15 آبان 1389 16:52
با اگاهی تمام به جنگ میروم به جنگی که نتیجه اش خیلی وقت است که مشخص شده از ۲۰سال پیش٬ اسمش را جنگ نمیگذارم میگویم بحث! ولی خوب نمیدانم چرا من وقتی خیلی خوب مبدانم نتیجه چیزی جز سکوت نیست اما باز !!! باز منم باید بروم نمیشود هینطور نشستو نگاه کرد حداقل سالی یکی دوبار باید گفت هرچند بیهوده! هرچند مثل همیشه ! ادم دردش...
-
۱۰۹- من از تو میمردم
چهارشنبه 12 آبان 1389 18:34
من از تو میمردم اما تو زندگانی من بودی تو با من میرفتی تو در من میخواندی وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی میپیمودم تو با من میرفتی تو در من میخواندی تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت میکردی وقتی که شب مکرر میشد وقتی که شب تمام نمیشد تو از میان نارون ها ، گنجشک های عاشق را به صبح پنجره دعوت...
-
۱۰۸- پاییزونه
یکشنبه 2 آبان 1389 20:21
اقا این چه وضعشه من هنوز زمستون نیمده پوست دماغم رفته کل صورتمم خشکه همشم دارم میخارونم صورتمو ! بعد هی بگین پاییز! تازه سردم شده یه بارون نمیاد!
-
۱۰۷- بوسه سرخ
دوشنبه 19 مهر 1389 16:21
میگوید پاییز است و خش خش برگها ٬ باران نرم نرم٬ رنگین کمان درختها اما .... اما من میگویم پاییز است و سیبش ٬ عطر همان سیبی که بر سرخیش بوسه میزنی وقتی در دستت میلغزدو محکم ترش میگیری وقتی مست بویش میشوی همه ان خش خش و بوی خاک نم زده ی پاییز از یادت میرود . صدایی که در تو مایماند صدای همان سیبیست روح را درتو میچکاند....
-
۱۰۶- ورود ممنوع
پنجشنبه 15 مهر 1389 16:33
تعریفم از ارامش از تنهایی از سکوت از همه چی به هم ریخته میتونم بگم دلم تنهایی میخواد نه به این معنی که کسی پیشم نباشه کسی باهام حرف نزنه همه جا اروم باشه نه!دوس دارم کسی کاری به کارم نداشته باشه . ازم سوال نپرسه ازم انتظار جواب نداشته باشه . نخوان که باشم وکه باشن.مشکلاشونو نریزن سر من. نخوان نزدیکشون باشم نزدیکم...
-
۱۰۵-سلام خدافظ
چهارشنبه 14 مهر 1389 12:26
بعضیا رو باید همون سلام خدافظ سالی ماهی یه بار هم ازشون دریغ کرد! بعد یه ماه اسمس داده : اسمس حالگیری چیزی نداری؟ عزیز من یه سلامی یه علیکی یه حالت خوبه ای چیزی بگو دلم به یه چیزی خوش باشه ! بی معرفتی در حد کمال !
-
۱۰۴- گاهی ادمها
یکشنبه 11 مهر 1389 18:52
گاهی ادمها بیشتر از هرانچه فکرش رابکنی از تودورترند! گاهی ادمها بیشتر از هرانچه فکرش را بکنی خودخواهند! گاهی ادمها بیشتر از انچه میبینی مزخرفند! گاهی ادمها خوب بلدند گند بزنند به همه تحملت! گاهی ادمها ادم نیستند!
-
۱۰۳-قالبم!
شنبه 10 مهر 1389 16:43
خوشکل شده ها! خودمونیم قهوه ایش خوبه یعنی بد نیس : دی اینجانب تو شورا قراره فعالیت کنم! : دی ( چه حرفا؟!) از همین الان حسش نیس : دی ( جمله از روح خبیثم بودا! ) بعضی ادما هستم که هرجور میخوای بهشون بفهمونی کلیه زاویه دید منو تو فرق داره نیا هی بگو بریم اینور اونور نمیفهمن؟! رفتیم وسط طبیعت گلو بلبل یا مواظبش بودم زنبور...
-
۱۰۲- اون اقاهه که خیلی نایسه ۲
سهشنبه 6 مهر 1389 19:10
یادتونه یه بار تو یکی از پستا تو این وبلاگ یا اون یکی درباره یه پسره نوشتم که کلی خوشمل بودو اومده بود خونمون؟ حالا یکی دیگه اومده بود از اون خوشمل تر ! من نمیدونم چرا هر خوشملی میاد تو این خونه داره یه ماه بعدش میره !!! خودمونیم دیگه هر چی بگم کم گفتم! کلی هم خوش تیپ بود از اونایی بود که اگه پارچه کهنه تنشون کنی میشن...
-
۱۰۱-تمام میشوم روزی اگر تمامم کنی!
شنبه 3 مهر 1389 19:04
هردو فرق داشتند . تنها اشتراک همان داشتن یک رابطه بود! یک رابطه تمام شده !خاکستر هایش را به روی خودش میریختو باز میساخت غصه هارا! تقصیر هرا را به گردن میگرفتو میسوخت! خوشی هارا تعریف میکردو فرو میخورد بغضش را! ولی تمام شده بود! عشقی که اولی میخاندش! که میگفت دوستم نبود! یکی پر بود از دوستت دارم های پشت سر هم و یکی پر...
-
۱۰۰- مدرسه من!
پنجشنبه 18 شهریور 1389 16:22
بابای من یه نقاش ساختمونه خیلی وقته که تقریبا خودش این کارو انجام نمیده البته از سر ناچاری خیلی وقتا مجبوره خودش لباس کار بپوشه و وایسه کار کنه چون شاگرداش از کار شونه خالی میکنن یا کار عجله ایه . یکی از همین کارای عجله ای که دیرشون میشه و حتما باید سروقت تحویل بدن مدارسه که خوب هم باید زود تحویلشون بدی هم هم دیر بهت...
-
۹۹- این پست خودگویه های من با خودم است!
پنجشنبه 4 شهریور 1389 00:11
گاهی پیش میاد که زیادی انتظار داری هم از خودت هم از طرف مقابل ! شاید حق باتو باشه ولی حق نداری زیادی بخوای! خوب کار داشته ! کار داره! ولی همچین حقیو نداری که بگی چرا ۴ ساعته ازت خبری نیس! کلا ما ادما چیزای گندی هستیم! اولش با خودمون یه عهدایی میکنیم که خیلی راحت میذاریمشون زیر پا ! اولش به خودم قول میدم مینا سعی کن...
-
۹۸- کودک 2ساله درونم
شنبه 23 مرداد 1389 23:35
کودک درونم بی انصاف شده خیلی بی انصاف ! هیچ منطقی را قبول نمیکند همهمزخرفاتی هم که خودش به خورد خود میدهد در این روزها را نمیفهمد! منطق دوری را نمیفهمد ! اشتباه نکن خنگ نشده ! نمیخواهد بفهمد! دلتنگ شده مثل ان کودکی شده که پا به زمین میکوبد برای داشتن ! فقط تورا میخواهد
-
۹۷- پر از خالی !
چهارشنبه 13 مرداد 1389 12:32
پرم از همه مدل حس مزخرف. پرم از پوچی گند! یکی منو بکشه بیرون! یکی بیاد یه چیزی برداره سرمو بشکافه مغزمو بریزه بیرونو درشو ببنده!
-
۹۶- زمستون بود!
جمعه 8 مرداد 1389 18:45
+ چرا دستاتو از تو جیبت بیرون نمیاری ؟ -اخه عادت دارم . هوا هم که سرده.( دستات قرار نیس گرم کنه یخی این روزا رو! ) * امسال زمستون دستام یخ کرده تو جیبم نیس !
-
۹۵- بینوایانو دیدی کزتشونم !
سهشنبه 5 مرداد 1389 20:31
از اون جایی که جمعا ۵ نفر مهمون از تهران داره واسمون میاد از کله سحر یعنی از ۷ صب تا ۷ شب فقط مث یه کوزت نجیب کل خونه رو برق انداختم ! تنها کاری که نکردم اب از سر چشمه اوردنه : دی فقط مونده یه دامن بلندو پرچین قرمز بپوشم یه پیش بند سفیدم ببندم و بشم کوزت ! از کشفیات خانومانه اینجانب : هیچ کاری مزخرف تر از جارو زدن یه...
-
۹۴- در باب دلتنگی های این روزها!
شنبه 2 مرداد 1389 19:15
اوایل اعتقاد داشتم بچه یکی ولی چند روز گذشته به این نتیجه رسیدم یا هیچی یا دوتا ! این تصمیم ها و نتایج بی هدف و توهمات خنده دار حاصل نبودن چند روزه برادری توی خونه هست که رفته تبریز اردو و من واقعا دیوانه شدم از نبود کسی که بشه سر به سرش گذاشت . کلا وقتی هست ادم تکلیفش با خودش روشنه درسته کوچولو ه و نمیشه باهاش حرف زد...
-
۹۳- تولد یک سالگیش مبارک !
شنبه 2 مرداد 1389 17:41
فک میکنم شده یه سال که من مینویسم! البته وبلاگ مینویسم! وبلاگ نویس نیسم ! نویسنده هم نیسم ! فقط یه کم حموم عمومی مغزمو اینجا خالی میکنم! این دومین وبلاگی بود که ساختم خیلی هم دوسش نداشتم ! کلا n بار تصمیم گرفتم که وبلاگو بذارم کنار اما خوب نذاشتم ! نه اجتماعی مینویسم نه سیاسی نه طنز نه هیچ نوع دیگه فقط یه تخلیه روانیه...
-
۹۲- در راستای مملکتی که داریم !
شنبه 2 مرداد 1389 16:42
دوروز دیگه خواستم برم شناسنامه بچمو بگیرم باید حواسم باشه روش ننوشته باشه made in china
-
۹۱- نسبت یاب هستم!
چهارشنبه 23 تیر 1389 19:11
حالا درسته که گفتم باید دهنمو ببندمو از این حس ناب نگم ولی دیگه میتونم بگم که تو اولین روز اولین گشت نسبت گرفتمون: دی
-
۹۰- اولین !
چهارشنبه 23 تیر 1389 19:04
گاهی وقتا ٬ بعضی روزا بغضی حسا رو نمیشه توصیفش کرد پس بهتره هیچی نگی بذاری این اولین های عمرت بشن مثل شراب که هر چی از عمرشون میگذره ناب تر میشه! بذاری این اولینا همیشه اولین بمونن !
-
۸۹- هوار هم بکشم خالی نمیشم!
جمعه 18 تیر 1389 00:19
نمیدونم چه مرگمه! گریه هم میخام بکنم اما نمیاد! لامصبا نمیریزن! نمیان! دلم یه دعوای حسابی میخواد! یکی داد بزنه سرم منم جوابشو بدم! قاطی کردم! بی دلیل پاچه میگیرم!
-
۸۸- ملموس !
چهارشنبه 9 تیر 1389 13:16
به یاد روباه افتادم : اگر ادم گذاشت اهلیش کنند بفهمی نفهمی خودش را به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشد. شازده کوچولو !