-
۸۷- من به صورت اسمایلی :دی !
دوشنبه 7 تیر 1389 11:43
دیروز صبح : قبل از ارائه بعد از ارائه اولیه! بعد از ارائه اصلی دیروز ظهر : دیروز عصر : دیروز عصرتر!: دیشب وقتی گفتن تاخیر داره قطاره : وقتی بیشتر تاخیر داشت: وقتی اون بچهه تو قطار هی حرف میزد: وقتی تو قطار باید بخوابم : صبح وقتی رسیدم به مامی : وقتی رسیدم خونه وقتی رسیدم دم اتاقم! وقتی رفتم تو!: وقتی هیچی سر جای اولش...
-
۸۶- باز هم نق نق
پنجشنبه 3 تیر 1389 09:59
حس اون ادمایی رو دارم که میخوان درو دیوار هم گاز بگیرن! چون نمیتونن حرفشونو بزنن پدر یه دنیا ادم دیگه رو در میارن ٬ با عالمو ادم بدوبیراه میگن ! خوب چی کار کنم؟!هان؟! امتحانات به سلامتی تمومید و من اصلا خوشحل نیسم اخه ۹ واحدم روهواست! اعصاب هم که تعطیله! خونمونو میخوام! اتاقمو میخوام ! میخوام گرمم که میشه تو خونمون...
-
۸۵- فروشی نیست !
پنجشنبه 3 تیر 1389 09:48
اتوبوس سرد صندلی های خالی من! بغض فروخورده! دفتری سرخ! شکست! دفترت خیس شد! دفتر من ! صدای اتش چشمانی که التماس میکنند! هق هق شعر تو! بی لیاقتی اشکها! راست میگویی! احساست را میفروشم! به نگاهی سرد! به زوزه های دهانی بسته! به سکوتی مبهم! به خماری چشمان ساکت! به خریت دل! به انکه تو میگویی عشق! می فروشم! همه را مفروشم ! من...
-
۸۴- نامه های سر به مهر !
سهشنبه 1 تیر 1389 15:14
دوس دارم یه روز که تو خونه نشستم در بزنن! درو که باز میکنم پستچی یه دفتر بگیره جلومو بگه خانوم .....؟ بگم بله بگه میشه اینجارو امضا کنین؟ امضا کنمو یه پاکت بهم بده و بیام تو! رو پاکتو که میبینم از یه جای دور و از یه دوست قدیمی باشه! یا یکی که خیلی وقتهخ ندیدمش یا کلن دلم براش تنگ شده! پاکتو با یه ولع خاص باز کنمو...
-
۸۳- تیک تاک شمردنی نیس!
سهشنبه 1 تیر 1389 10:55
هیس ! اگه حواستو جمع کنی میشنوی ! تیک تیک ثانیه ها کرکننده شده ! ولی اگه بخوای میشنوی ! میبینی! ......
-
۸۲- یه دونه بیشتر ارزو کن سهم منم مال تو!
پنجشنبه 27 خرداد 1389 23:16
گفتند شب ارزوهاست برگه ای برداشتم ! خالی ماند فقط نوشتم تو! بهانه ای شد برای ارزو کردنت ! دیدم خودخواهیست ! شاید نخواهی! ارزویم را پس گرفتم ! ارزو کردم ..... به ارزوهایت برسی !
-
۸۱- شاید بی بهونه
سهشنبه 25 خرداد 1389 14:22
در ابتدای پست به شما خواننده گرامی توصیه میشود به اینجا مراجعه کنید! : دی فک کنم دلم بهانه گیریاش زیاد شده! همش میرم تو فکر ۷ روز دیگه! هی میگم سخته بعد میگم نه میگذره! همش سه ماهه!
-
۸۰- لطفا!
جمعه 21 خرداد 1389 15:45
همین حالو بودم یهسال پیش همین موقع . اون موقع هم بو میداد همه چی! رای اولی بودم ذوق داشت! الان هم بو میده همه چی! بوی خون! مامان شروع کرده قران از دستش نمیوفته! اهای خدا لطفا اگه وجود داری اگه وقت داری یه نگاه به خونای ریخته شده بکن یه نگاه به مادرایی که فردا دسته گلشونو میفرسن تو دل گلوله بکن! لطفا! دستم به هیچ جا...
-
۷۹- هر از چند گاهی به یادم بیاور!
پنجشنبه 20 خرداد 1389 12:59
یادم رفته بود یادم رفته بود تنهام! مرسی از یاداوریت دوست عزیز! مرسی که داری تنهاییمو به رخم میکشی با حرف نزدنت! هر از چند گاهی به یادم بیاور این تلخی مزخرف تنهایی رو!
-
۷۸- اجبار!
پنجشنبه 20 خرداد 1389 12:20
گاهی وقتا باید به یه عده نشون داد که حرفشونو نزنن و مجبورشون کرد که نگن حتی با نگاه! یه عده هم رو هم باید مجبور کرد که حرفشونو بزنن! اما هیچ کدومشون اون کاری که باید بکننو نمیکنن و این میشه روانی شدم من!
-
۷۷-نه ماه!
سهشنبه 18 خرداد 1389 23:28
باورم نمیشه! روز اخر بود! نه ماه شد! باورم نمیشه ! باورم نمیشه اون دختری که اون شب بعد از معارفه قلم چی تو اتوبوس اسممو پرسیدو مطمئن بودو بودم یادش نمیمونه امروز شده رفیق هر لحطه اینجا! باورم نمیشه اونی که سر امتحانای قلم چی بغلم میشستو امتحان میداد الان میشینه تو یونی بغلم شیطونی ! باورم نمیشه امروز اخرین روز بود !...
-
۷۶- ارزوی این روزای من!
یکشنبه 16 خرداد 1389 17:57
داشتم به ارزوهام فک میکردم شد این! ارزو داشتم یه خونه ۵۰ متری داشتم ! یه خونه نقلی یه خابه با یه اشپزخونه کوچیک دیوارای حالش خاکستری تیره و روشن! اتاقش هم سبزروشن! یه دست مبل بادمجونی و مخمل توی حالش ! یه ال سی دی و سینما خانگی یه گوشش! یه میز کوچیک یه سمتش که عکسامو بذارم روش! یه صندلی راحتی هم اون گوشه جلوی پنجرش!...
-
۷۵- امام خمینی : دی
جمعه 14 خرداد 1389 22:35
ما .... ما ارتحال نکردی م که شما بروید عشق و حال کنید خطاب به ملت داخل پارکها که حتی جای پارک برای بقیه نگذاشته اند خمینی!
-
۷۴- تصور خاطرات!
چهارشنبه 12 خرداد 1389 11:42
گاهی وقتا باید خاطره هاشو ادم یه جوری بایه وسیله ای ثبت کنه! ولی نمیدونه یه خاطره یه هفته ای رو با این همه جزییات و این همه ادم جدیدی که وارد زندگیش چه جوری ثبت کنه! یا اصلا چه جوری میخواد همه اون لحظه به لحظه رو باز گو کنه! مثل توصیف یه حسه! هیچ وقت نمیتونی اون جوری که خودت حس میکنی واسه بقیه تعریف کنی ! اونا هم...
-
۷۳- نوشمک!
یکشنبه 9 خرداد 1389 20:08
روی میز یه قوطی نوشمک خرسی خالی افتاده! من این ریختی میشم! من : من کو پس ؟! دیگه دوست تدارم! علی : خوردمشون! من :کوفت ! برو بمیر! اصلا برو تو دستشویی در خودتم ببند نا اخر شب هم نیا بیرون! علی : ...... من : اصلا شام درست نمیکنم!ظرفا هم همشو تو میشوری ! علی : ..... من : به مامان میگم ! خودم میرم میخرم میخورم بهتم نمیدم!...
-
۷۲- یک عاشقانه ارام
شنبه 8 خرداد 1389 19:40
همه جا خلوته! ساکته! تو سوت میزنی من عشق میکنم ! یه دیوونه ازت یه چیزی میپرسه سوت نمیزنی! من میگم بمیر... ساکت شو داشتم عشق میکردم! دوباره سوت میزنی با یه ریتم خاص ! من دوباره عشق میکنم! دیگه نمیزنی یه چند لحظه میگذره میگم دلامصب بزن! اما نمیزنی ! پا میشم میرم ! میگم خدافظ ! دلم سوت میخواد ولی هنوز!
-
۷۱-گزینه دو!
جمعه 7 خرداد 1389 14:42
۱ - میتونم از ننه ( مامان بزرگ مامانم) که بیمارستانه و عفونت وارد خونش شده و دکترا قطع امید کردن و گفتم بگید دخترش بیاد ببینتش بگم و بگم چه قد کل این قضیه از مغزمچیزی جا نذاشته ۲- میتونم از تولد امیرو شیطونی دیشبو منو دلتنگی یهوییو نبود اونی که باید باشه و نیستو (البته فک نکنم بیاد مهمونی این مدلی!) و اینا بگم که کلی...
-
۷۰- نیازمندیها!
چهارشنبه 5 خرداد 1389 14:36
به یک ناز کش جهت کشیدن ناز فراوان در همه حال نیازمندیم! به یک گوش شنوا جهت شنیدن غرهای بسی زیاد نیازمندیم! به یک کیف پر پول جهت اهدا به اینجانب نیازمندیم ! به یک دل خون جهت گریه همراه ما نیازمندیم! به قول یکی از دوستان٬ به تو نیازمندم!
-
۶۹-نه سلامی نه علیکیْ
سهشنبه 4 خرداد 1389 17:11
این قد بی حسو حالم که کلاسمو میپیچونم میام خونه یه ساعت جسد میافتم اونجا! اینقد بهم فاز میده وقتی تو خوابو بیداری بهم میگن یخ در بهشت میخوای؟ ! اینقد از این جا بدم میاد که حد نداره! دادم با چشام میبینم خودم نیسم! نمیدونم اون مینا کجاست ولی همونو میخام ! پر انرژی ! خسته شدم از بس بهم گفتین زشته ! بده ! عیبه! نکن! این...
-
۶۸- نه من نه تو !
دوشنبه 3 خرداد 1389 18:47
نه من میتونم ساکت شم بریزم تو خودم نه تو میتونی حرف بزنی! پس بهترین جا واسه دادو بیداد وب قبلیه * کسی پسورد خاست بگه ! **تنها جایی نرو از دستت اینقد عصبانی ام که یهو دیدی گرفتم زدمت! با دوستات باش! فک کنم امروز یه ثانیه دیگه اونجا بودم اشکام هم میدیدی! ***بی دلیل بغضم میخواد بشه گریه ام ! بی دلیل یه شونه میخام ! تا...
-
۶۷- از مزایای خفه خون گرفتن!
یکشنبه 2 خرداد 1389 20:47
یادت باشه بزرگتری یادت باشه تو روت هیچ وقت واینسادم یادت باشه هر وقت خاصی بهم تهمت بزنی حواستو جمع کنی که من خیلی حساسم رو این یه مورد ! یادت باشه وقتی داری لیچار بارم میکنی هیچ وقت نمیگم نه دروغ میگی ! میگم چشم !میگم راس میگی! میگم حرمتشو نگه دار یادت باشه از بی اعتمادی متنفرم ! یادت باشه این دفعه که از جای دیگه پر...
-
۶۶- ویار این روزهای من !
یکشنبه 2 خرداد 1389 18:10
من دلم بلال٬ ذرت مکزیکی دم پاساژ ونک ٬ سیب زمینی سرخ کرده بزرگ ٬ لواشک خیلی ترش زغالخته٬ و یه بوس کوچولو میخواد!
-
۶۵- نگاه هایم در خود خفه شده اند!
یکشنبه 2 خرداد 1389 00:58
به من جراتی ببخشای که وقتی نگاهمان گره خورد برنگیرد چشمهایم این مستی بی پایان را از من و تو ! توانش نیست . تو اراده کن!
-
۶۴-جام زهر
یکشنبه 2 خرداد 1389 00:43
جام زهرم را بیاورید! شاید شستسشو دهد تلخی این روزهایم را ! شاید به این سرمستی اشک بار پایان دهد!
-
۶۳- همینه که هست!
پنجشنبه 30 اردیبهشت 1389 11:19
هنوز ۳ ماه هم نگذشته حتی جایی که نشسته بودیم و بحث میکردیم هم فرق نکرده بود ! سه ماه پیش من دادم در اومده بود که دختر ۱۷ ساله چه وقت شوهر کردنشه با یه پسر بچه ۲۰ ساله ! و میفرمودین نه اصلا هم بچه نیستن ! این شماهایین که میخواین از زیر مسولیت یه زندگی شونه خالی کنین ! و وقتش حالاس ! حالا میفرمایین یه دختر ۲۰ ساله با یه...
-
۶۲- سکوتم سرشار از ناگفته هاست !
سهشنبه 28 اردیبهشت 1389 20:35
غوغایی هویداست در من ٬بی دست و سر٬ بی صدا باید ارام گیرد ! سکوتش تلخ میشود انگار ! میترسد از این دلگیری سرد نمی داند با این چشمها چه کند انها که هیچ وقت خاموش نمیشوند ! مگر میشود سکوت کنند؟! مگر میتوانند ؟! اولین هایی که لب گشودند و اخرینند ! نکند چیزی بگویید ؟! نکند فریاد کنید ؟! ساکت باشید چشمها مثل لبها که دیگر...
-
۶۱- لاک پشت عجیب غریب خوابای عجیب غریبتر من !
سهشنبه 28 اردیبهشت 1389 14:54
توی لهجه یزدی بین تلفظ ق و غ تفاوت وجود داره داداش ما این دوتا رو جا به جا میگه از اینجا بود که واسه تعلیم این بچه و کمی تا حدودی اذیت کردنش تصمیم گرفتیم این جمله رو ۳ بار بگه ! محققی در قرقیزستان قورباغه قاسم غول را دزدید :))))) از اینجا بود که داداشی قصد کشت منو پیدا کرد و و قهره !!!!: دی * دیشب خواب دیدم یه نفر یه...
-
۶۰- این پست بعد از۲ روز به ۱/۱۲ رسید!
یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 13:17
وقتی دوست ۸ سالتو بعد از مدتها (۵ ماه ) میبینی یه حس خوبی پیدا میکنی !هی دیوونه جوگیر نشو!
-
۵۹- من از اصل خویش افتاده ام اما ....!
یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 12:31
گاهی وقتا ادم باید به اصل خودش برگرده ! دیگه بسه ! اونی چیزی که باید میشد و میگفتم گفتم! بسه بقیش با تو! همیشگی نوشت !
-
۵۸- طولانی
شنبه 25 اردیبهشت 1389 07:33
دلتنگم ! خیلی !