روی میز یه قوطی نوشمک خرسی خالی افتاده!
من این ریختی میشم!
من : من کو پس ؟! دیگه دوست تدارم!
علی : خوردمشون!
من :کوفت ! برو بمیر! اصلا برو تو دستشویی در خودتم ببند نا اخر شب هم نیا بیرون!
علی : ......
من : اصلا شام درست نمیکنم!ظرفا هم همشو تو میشوری !
علی : .....
من : به مامان میگم ! خودم میرم میخرم میخورم بهتم نمیدم!
علی : ........
من : ( اسمایلی اونه که لپاشو باد کرده لباشو اویزون!)
دو دقیقه بعد یه جیز خیلی یخ گنده میندازه تو یقم از پشت دادم هوا میره ! ذوق میزنم میشم اینجوری
salam
علیک سلام
((: مهم اون خنده آخریست! البته که از خوراکی نمی شه گذشت:ی
yes!
دیکتاتور مصلح...
من یا اون؟ قطعا اون : دی
به جان خودم یه روز یه سوسکی چیزی بنداز تو غذاش
بعد از غذا بهش بگو:دی
مگه از جونم سیر شده باشم!
ای جان D:
عجب بشر فوضولی!!!
بله من این بشر فوضولو میشناسم!