۷۶- ارزوی این روزای من!



داشتم به ارزوهام فک میکردم شد این!


ارزو داشتم یه خونه ۵۰ متری داشتم ! یه خونه نقلی یه خابه با یه اشپزخونه کوچیک

دیوارای حالش خاکستری تیره و روشن! اتاقش هم سبزروشن! یه دست مبل بادمجونی و مخمل توی حالش !

یه ال سی دی و سینما خانگی یه گوشش! یه میز کوچیک یه سمتش که عکسامو بذارم روش!

 یه صندلی راحتی هم اون گوشه جلوی پنجرش!

پرده حال هم از این پرده اشرافی ها نباشه!

روی دیوارش هم یه چند تا تابلو سه تیکه که ته مایه رنگش قرمز جیغ باشه میذارم

اتاقش هم یه تخت دو نفره داشته باشه ( از یه نفره متنفرم به رخم میکشه تنهاییمو!)   با یه میز توالت واینه بزرگ که جلوش همه اون چیزای کوچولو و خاطره دارمو میذاشتم

یه سمتش هم پی سی رو میذاشتم! روشم اپو میداشتم ( اپ یه قورباغه هست که کادوی تولده!)

ذوس داشتم اتاقم یه پنجره گنده داشت که تو یه باغ باز میشد یا طبقه ۲۰ ام بود!

همیشه رو میز اتاقم یا اشپزخونه یه دسته گل میداشتم!

اقاهه  میشست رو صندلی راحتیه سوت میزد منم یه چایی میریختم نگاش میکردمو میخوردم! ( بمیرم که الان چه قد جرات دارم وقتی سوت میزنه نگاش کنم!)

دوس داشتم خونم یه وان گنده داشت توش  میشستم گودر میخوندم!



دوس داشتم یه دختر داشتم اسمشو میذاشتم رادا و وقتی کوچولو بود یه دامن ۱۰ سانتی پاش مکردم که پوشکش از پشت پیدا باشه با یه تاپ صورتی که گوشتاش از توش میریخت بیرون!

وقتی برگتر میشد موهاشو دمب اسبی یا خرگوشی میبستم ! یه پیرن صورتی ناز هم تنش میکردم! یه کیف خوشمل هم میدادم دستش 


یا یه پسر داشتم اسمشو میداشتم اراد و موهاشو سیخسیخی کوتاه میکردم! یه شلوار ۲۰ جیب پاش میکردم با یه تیشرت قرمز! یه دمپایی انگشتی هم پا میکرد دستمو میگرفت باهام میومد بیرون!


دوسداشتم اون تاپ سبزمو میپوشیدم با یه شلوارک جین با یه دمپایی میومدم یونی! موهامم بازمیذاشتم! یه هوایی بخورن !

 

دوس داشتم میشد یه چیزیو واسه یه نفر تعریف کرد ولی خوب بهتره که نگم یادمه! ( نمیشه اخه گفت!)

دوس داشتم امروز اون  پسره که سوت میزدو میزدم له میکردم!که دیگه اینجوری سوت نزنه اصلا خوشم نیمد! دهه! اصلا بلد نیس خوب سوت بزنه سوت فقط یه نفر : دی


دوس داشتم فردا امتحان نداشتم میشستم تا صب اینجا ارزوهامو مینوشتم!


دوس داشتم این ترمو مشروط نشم اما میشم!


کاشکی میتونستم بعضی روزای زندگیمو حزف بعضیاشونم چند باره حس کنم!


دوس داشتم جدا میتونستم تو چشات زل میزدم و دلم نمیریخت!


دوس داشتم بعضی وقتا یه هی ازم نمی رسیدن چته؟ بعدش نمیگفتن پریودی؟!



نظرات 4 + ارسال نظر
حسین یکشنبه 16 خرداد 1389 ساعت 19:44 http://www.akslar.com

سلام دوست عزیز وبلاگ واقعا خوبی داری داشتم تو اینترنت میگشتم نمیدونم چطور شد اومدم وبلاگ شما واقعا کارتون زیباست ارزوی موفقیت دارم برای شما

جاوید دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 10:53 http://nighthowls.wordpress.com

آرزوهات خیلی رنگی ان، انقدر رنگی و واضح که همش برام قابل تصوره.
فقط یه توصیه به عنوان کسی که یکمی کوچولو تجربه داره، سعی کن اگر واحدی رو میوفتی مشروط نشی یا اگر مشروط میشی درسی رو نیوفتی. جفتش با هم خیلی عذابه واسه ترم بعدش

ارزوهام کوچیکن اما ارومن ! واسه مینه قابل تصوره! ور نگولکی!
اینجوری که بوش میااد این ترم داغووونه!

فـ ـرزاد کافـ ـه چـ ـی دوشنبه 17 خرداد 1389 ساعت 14:22 http://cafepechpech.blogsky.com

کاشکی زندگی مثل آرزوهامون میشد نه ۱۸۰ درجه عکسش!

اون موقع ارزو برات معنی نداشت!
زندگی زندگیه خوبو بد!

شب گلک سه‌شنبه 18 خرداد 1389 ساعت 18:25 http://www.shabgolak.blogfa.com

منم پرم از این آرزوها...بهش می رسیم بابا :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد