170-ستاره بارون

صب به خودم قول دادم از امروز دیگه نق نزنم،ناراحت نباشم غصه نخورم،دلمو اروم کنم ، امیدوار باشم به همه چی، نق نزنم، گلایه نکم .

ولنتاین بود امروز:دی همه چی یه رنگ و بوی خاصی داشت ،همه اونایی که بیرون بودن ،خرید میکردن ،همه قشر ادمی هم بودن. یکی مسخره بازی در میاورد،یکی تو خریدش عشق داشت ،یکی وظیفه بود ، هرکسی ی چیزی.

فرقی نمیکنه ولنتاینه یا سپندارمزگان ،وقتی این شورو حالو توی ادما میبینم حس خوبی بهم دست میده حس زندگی .

تجربه اثبات کرده هرموقع که خیلی خوبم خیلی ارومم خیلی میخندم خیلی شادم زود گند میخوره به همه چی ،و بدترین شکل ناراحتی برام پیش میاد.خیلی بده که ارامشت به یه مو بنده شادیات پایدار نیسن و خیلی زود از محیط تاثیر میگیره حست.

این از انتظار داشتن زیاد میاد، که انتظار داری ولی براورده نمیشه. حلا یا انتظارت زیاده یا اونی که ازش انتظار داری اونی که باید باشه نیس یا تو خسته ای داری ادا درمیاری که خوبی ولی از درون نیستی

انتظار ادما معمولن مال ادمای مهم زندگیشن،ادمای نزدیک و عزیز اما نمیشه سخت میشه واست.

گاهی میخای نگی ولی نگاهت میگه،گاهی هم نمیگی ،از نگاهتم نمیفهمن.

گاهی انتظار داری بعد از یه هفته حتی ،حداقل ده دقیقه کنارت باشه فقط باشه . بگه چیکار کرده این مدت، بگه دلتنگ شده ،بگه خسته هس ، نق بزنه ، بخنده ، باشه اما زود میره رفتنش اشکالی نداره درک میشه ،فهمیده میشه ،تحمل میشه اما نمیخای از سنتی یا مدرن بودن  ادما حرف بزنه،اینکه ادما چی میشن اگه برن یا بمونن، نمیخای خودتو به رخت بکشه،نمیخای یه بحث نیمه کاره و ناتموم داشته باشی .میخای بپرسه خوشگذش یا نه ،چیکار کردی چیکار نکردی، مریضیت بهتره؟ و ...  اما حرفای تند میزنه تلخ میگه انتظارشو نداری دلت میگیره ،فشرده میشه به خودت اجازه گفتنشو نمیدی تو دلت میگی کاش برنگشته بودم کاش الان خونمون بودم. همه انرژیت از دس میره . همه خنده های صبت میان جلوچشمت میشن یه قطره اشک و بغضی که میخوریش.ته دلت یه چراغی باز روشن میشه که درس میشه اینا،و یه دوست هس که تنهاییتو حس کنه و بخاد شادت کنه

دیگه نمیترسی ولی یه ترس دیگه میاد سراغت ،  تنهایی...

25 بهمن 1390 هوا خفه هس ، خیلی صدا هم خفه ان 



169-....

کی میخام ازین همه بها دادن واسه کارارم دس بردارم؟کی میخام آدم شم؟کی میخام آزار ندم؟هان؟

168-امروز

خنده های زورکی ،اشکای یواشکی