۸۲- یه دونه بیشتر ارزو کن سهم منم مال تو!


گفتند شب ارزوهاست برگه ای برداشتم !

 خالی ماند فقط نوشتم تو!

بهانه ای شد برای ارزو کردنت !

دیدم خودخواهیست ! شاید نخواهی!

ارزویم را پس گرفتم !

ارزو کردم  .....

 به ارزوهایت برسی !




۸۱- شاید بی بهونه



در ابتدای پست به شما خواننده گرامی توصیه میشود به  اینجا مراجعه کنید! : دی


فک کنم دلم بهانه گیریاش زیاد شده! همش میرم تو فکر ۷ روز دیگه! هی میگم سخته بعد میگم نه میگذره! همش سه ماهه!



۸۰- لطفا!



همین حالو بودم یهسال پیش همین موقع . اون موقع هم بو میداد همه چی! رای اولی بودم ذوق داشت!

الان هم بو میده همه چی! بوی خون!

مامان شروع کرده قران از دستش نمیوفته!

 اهای خدا  لطفا اگه وجود داری اگه  وقت داری یه نگاه به خونای ریخته شده بکن

یه نگاه به مادرایی که فردا دسته گلشونو  میفرسن تو دل گلوله بکن! لطفا!

دستم به هیچ جا دیگه نمیرسید !



۷۹- هر از چند گاهی به یادم بیاور!



یادم رفته بود

یادم رفته بود تنهام!

مرسی از یاداوریت دوست عزیز!

مرسی که داری تنهاییمو به رخم میکشی با حرف نزدنت!

هر از چند گاهی به یادم بیاور این تلخی مزخرف تنهایی رو!



۷۸- اجبار!



گاهی وقتا باید به یه عده نشون داد که حرفشونو نزنن و مجبورشون کرد که نگن حتی با نگاه! یه عده هم  رو هم باید مجبور کرد که حرفشونو بزنن! اما هیچ کدومشون اون کاری که باید بکننو نمیکنن و این میشه روانی شدم من!



۷۷-نه ماه!


باورم نمیشه!

روز اخر بود!

نه ماه شد! باورم نمیشه !

باورم نمیشه اون دختری که اون شب بعد از معارفه قلم چی تو اتوبوس اسممو پرسیدو مطمئن بودو بودم  یادش نمیمونه امروز شده رفیق هر لحطه اینجا!

باورم نمیشه اونی که سر امتحانای قلم چی بغلم میشستو امتحان میداد الان میشینه تو یونی بغلم شیطونی !

باورم نمیشه  امروز اخرین روز بود !

ولی باورم میشه امروزو فقط خوش گذروندیم! فقط شیطونی کردیم! خودمونیما فاز میده تو سالون خلوت تو بچه مردم اب بریزی! و از این ور به اون ور بدویی هیشکی هم نباشه!

فاز میده هی نگاش کنی و یه لبخند کوچولو بزنی!

فاز میده تا ۸ شب تو یونی بمونیو فقط  خوش باشی! بشینی اون اهنگایی که دوس داریو تو چمنا گوش بدی هی حرف بزنی هی شیطونی کنی! و با دوستات باشی! خوش خوش!

باورم نمیشهامروز روزاخرمون بود! قدرشو دونستم!

حساب کردم شاید ۶ روز دیگه! تموم شد! یه سال!

* راس میگه خوب فقط چند روز٬ تموم میشه!

باورم نمیشه اونی که همیشه تودلم میگفتم چرا اینجوریه چرا اینقد خشنه ؟ شده این واسم!

خودمونیم یه مدت مث چی میترسیدم ازش ! از نگاش! از خودش! اما جدیدا شجاع شدم مگه بچه مردم ترس داره؟:دی


در حدلالیگاپست شدم! یکی بزنه تو گوشم بگه ادم شو!


امروز از اون روزا بود  ! گود بود!





۷۶- ارزوی این روزای من!



داشتم به ارزوهام فک میکردم شد این!


ارزو داشتم یه خونه ۵۰ متری داشتم ! یه خونه نقلی یه خابه با یه اشپزخونه کوچیک

دیوارای حالش خاکستری تیره و روشن! اتاقش هم سبزروشن! یه دست مبل بادمجونی و مخمل توی حالش !

یه ال سی دی و سینما خانگی یه گوشش! یه میز کوچیک یه سمتش که عکسامو بذارم روش!

 یه صندلی راحتی هم اون گوشه جلوی پنجرش!

پرده حال هم از این پرده اشرافی ها نباشه!

روی دیوارش هم یه چند تا تابلو سه تیکه که ته مایه رنگش قرمز جیغ باشه میذارم

اتاقش هم یه تخت دو نفره داشته باشه ( از یه نفره متنفرم به رخم میکشه تنهاییمو!)   با یه میز توالت واینه بزرگ که جلوش همه اون چیزای کوچولو و خاطره دارمو میذاشتم

یه سمتش هم پی سی رو میذاشتم! روشم اپو میداشتم ( اپ یه قورباغه هست که کادوی تولده!)

ذوس داشتم اتاقم یه پنجره گنده داشت که تو یه باغ باز میشد یا طبقه ۲۰ ام بود!

همیشه رو میز اتاقم یا اشپزخونه یه دسته گل میداشتم!

اقاهه  میشست رو صندلی راحتیه سوت میزد منم یه چایی میریختم نگاش میکردمو میخوردم! ( بمیرم که الان چه قد جرات دارم وقتی سوت میزنه نگاش کنم!)

دوس داشتم خونم یه وان گنده داشت توش  میشستم گودر میخوندم!



دوس داشتم یه دختر داشتم اسمشو میذاشتم رادا و وقتی کوچولو بود یه دامن ۱۰ سانتی پاش مکردم که پوشکش از پشت پیدا باشه با یه تاپ صورتی که گوشتاش از توش میریخت بیرون!

وقتی برگتر میشد موهاشو دمب اسبی یا خرگوشی میبستم ! یه پیرن صورتی ناز هم تنش میکردم! یه کیف خوشمل هم میدادم دستش 


یا یه پسر داشتم اسمشو میداشتم اراد و موهاشو سیخسیخی کوتاه میکردم! یه شلوار ۲۰ جیب پاش میکردم با یه تیشرت قرمز! یه دمپایی انگشتی هم پا میکرد دستمو میگرفت باهام میومد بیرون!


دوسداشتم اون تاپ سبزمو میپوشیدم با یه شلوارک جین با یه دمپایی میومدم یونی! موهامم بازمیذاشتم! یه هوایی بخورن !

 

دوس داشتم میشد یه چیزیو واسه یه نفر تعریف کرد ولی خوب بهتره که نگم یادمه! ( نمیشه اخه گفت!)

دوس داشتم امروز اون  پسره که سوت میزدو میزدم له میکردم!که دیگه اینجوری سوت نزنه اصلا خوشم نیمد! دهه! اصلا بلد نیس خوب سوت بزنه سوت فقط یه نفر : دی


دوس داشتم فردا امتحان نداشتم میشستم تا صب اینجا ارزوهامو مینوشتم!


دوس داشتم این ترمو مشروط نشم اما میشم!


کاشکی میتونستم بعضی روزای زندگیمو حزف بعضیاشونم چند باره حس کنم!


دوس داشتم جدا میتونستم تو چشات زل میزدم و دلم نمیریخت!


دوس داشتم بعضی وقتا یه هی ازم نمی رسیدن چته؟ بعدش نمیگفتن پریودی؟!



۷۵- امام خمینی : دی



 ما ....

ما ارتحال نکردیم که شما بروید عشق و حال کنید



                             خطاب به ملت داخل پارکها که حتی جای پارک برای بقیه نگذاشته اند

                                                

                                                                  خمینی!



۷۴- تصور خاطرات!



گاهی وقتا باید خاطره هاشو ادم یه جوری بایه وسیله ای ثبت کنه! ولی نمیدونه یه خاطره یه هفته ای رو با این همه جزییات و این همه ادم جدیدی که وارد زندگیش چه جوری ثبت کنه! یا اصلا چه جوری میخواد همه اون لحظه به لحظه رو باز گو کنه! مثل توصیف یه حسه!

هیچ وقت نمیتونی اون جوری که خودت حس میکنی واسه بقیه تعریف کنی ! اونا هم نمیتونن مث تو حسش کنن ! کلا خاصه!

منم الان نمیتونم همه اینا رو بگم! نمیتونم بگم که چی داشت اونجا که من تونستم حداقل یه هفته از دانشکده بکنم!

شاید یه صمیمیت خاص که هیچ جا دیگه نبود!و نیست! یه جاذبه یزدی! : دی

ثبتشو میذارم به عهده اون همه عکسو فیلمی که گرفتمو گرفتیمو گرفتن!




۷۳- نوشمک!




روی میز یه قوطی نوشمک خرسی خالی افتاده!

من این ریختی میشم!

من : من کو پس ؟! دیگه دوست تدارم!

علی : خوردمشون!

من :کوفت ! برو بمیر! اصلا برو تو دستشویی در خودتم ببند نا اخر شب هم نیا بیرون!

علی : ......

من : اصلا شام درست نمیکنم!ظرفا هم همشو تو میشوری !

علی : .....

من : به مامان میگم ! خودم میرم میخرم میخورم بهتم نمیدم!

علی : ........

من : ( اسمایلی اونه که لپاشو باد کرده لباشو اویزون!)


دو دقیقه بعد یه جیز خیلی یخ گنده میندازه تو یقم از پشت دادم هوا میره ! ذوق میزنم میشم اینجوری