178- بیشتر فک کردم !

دوس دارم وقتی مردم تو باغچمون خاکم کنن:دی

داغون مریضو سرماخورده ام!

بدتر ازون حس نفس کشیدن ندارم!

شیطونه میگه گوشیمو خاموش کنم و ... گور بابی نرم و بقیه زندگی!

ضعیف و حتی پیزوری شدم! خنده داره! خیلی خنده داره


177یووووهوووووووووو

اومدم خابگا بریم خونه با بچه ها اتاقشونو گند برداشته ! همه چی هم داره رو هوا میچرخه! ولی خوبه!

باز سرما خوردم ! نقم نمیاد! دارم میرم خونه به آسایشو اینا برسم! میترسم!

ولی خوبم! بی اینترنتی یا با اینترنت ذغالی چیکا کنم آیا؟

عیدی معینو بالا بکشم گندشم در نیارم؟!:(مینا نیست ه اینا رو میگه:دی)

این خانومه خابگاهو باید کشت!

نرفته دلتنگم ولی نیازه برم! شاید وقتی برگشتم مغزم اینقد چت نزنه! دو روزه وسط حرفای بقیه جا میذارم میرم! اصن نمیفهمما بعدش یهو یادم میاد میفهمم چه گندی زدم زیادم با خودم حرف میزنم:دی معذرت میخام

آیا نیم باز برای گوشی من کار میکنه؟! 

کاش این عید تموم نشه!

جدیدن دلم دو روز نهایت زندگی میخادو بعدش مرگ !

176-من

فک میکنم باید یه چیزی بنویسم!یه جوری ام ،ناجوره.

امروز یه پسر بچه ناز دیدم! مژهاش چشاش!

امروز یه ماکارونی خوشمزه خوردم !توش یه حس خوب داشت!حس کردم اهمیت دارم !( کمبود محبت دارم فک کنم )

خستگیم در میره وقتی برم!

معین صداش خنده داره!

دلم تنگ شده!


175-...

همین الان یکی گف دفه اول که دیدمت فک نمیکردم اینقد خانواده دوس باشی، من :؟

خب من خانواده دوستم ولس بیشتر از اون آرامش طلبم آرامش خونمو میخام . سکوت میخام ،خنده واقعی میخام،تنفس توی هوای آرومومیخام، خسته  ام از خفه بودن اینجا،از حماقت، از این دانشگاه دانشکده! دیگه دارم میرم به بابام بگم من .. خوردم برمیگردم،اینجا ارزش موندن نداره ،اینجا ارزش وقت تلف کردنو مدرکم نداره. اما میمونم وایمیسم پای یه دونه دلیل اینجا موندنو به فنا رفتن زندگیم اعصابم سلامتیم آرامشم آسایشم!

174-هویجوری

یهو یادم اومد مامانم آدرس اینجا رو داره :دی ولی میدونم که نمیاد بخونه

من اگه جای اون بودم میخوندم اینجا جای حرفای نگفتمه

فک کنم خیلی خوبه این فراموش شدنم ،این تنفر، آرومم اما شدیدن یه جوریم گر میگرم چن دقیقه بعد تبو لرز میکنم

173-تنفر

از زمستون، سرما، سرما خوردگی ،بدن درد ،تب و لرز و این حسو حال متنفرم!

هیچ وقت از کسی یا چیزی متنفر نبودما! ولی داره آمار کسایی یا چیزایی که متنفرم بالا میره! باید یه خورده حس خوب تو خودم بذارم واسه اونایی ک متنفرم اینقد بد فک نکنم در موردشون ،اینقد بد حسشون نکمم!

172-یه روز خیلی خوب:دی

4ام اسفنده، از صب ساعت ده بیرون بودم. یه عالمه چرخیدیم، گشتیم، خندیدیم، خوردیم، چشامو گرفت هی کتونی سایز بزرگ نبینمو دلم بخاد سایزم نباشه:دی، یه عالمه جای خوب نشونش دادم، یه عالمه کفش پاکردیم تا خریدیم :دی، کلی چیزای خوب دیدیم،کلی خندیدیم، کلی بوی عید همه جابود،عاشق این اسباب بازیام که حباب  میده بیرون :دی، اون اقاهه که خیلی خوب سوت میزد:پی، یه گاوخیلی خوشمل (من عاشق گاوم)و زویا پیرزاد!



دلبسته لبخند خوشایند تو ام 

بیژن ارژن

*اینم اولین شعر از کتابم


171 - ینیا!

هممم نمیدونم چرا ی ادم باید توی یه جملش چن تا فحش خواهرو مادر باشه با یه لحن کاملا گند؟

آخه چرا تو یکی اینقد بیشعوری؟ 30 سالت شده این یه اخلاق گندتو نتونسی درس کنی؟ مزخرف!

آدم همه حس خوبش از بین میره همچین چیزیو دوساعت ببینه!کاش میخوندی اینجارو میفهمیدی چه حسی نسبت بهت دارم! هرچه قدم که خوب باشی! غیر قابل تحملی!

 

یه چیزدیگه ای میخاسم بنویسم یادم رف:دی  چی بود ینی؟!