-
177یووووهوووووووووو
دوشنبه 22 اسفند 1390 18:50
اومدم خابگا بریم خونه با بچه ها اتاقشونو گند برداشته ! همه چی هم داره رو هوا میچرخه! ولی خوبه! باز سرما خوردم ! نقم نمیاد! دارم میرم خونه به آسایشو اینا برسم! میترسم! ولی خوبم! بی اینترنتی یا با اینترنت ذغالی چیکا کنم آیا؟ عیدی معینو بالا بکشم گندشم در نیارم؟!:(مینا نیست ه اینا رو میگه:دی) این خانومه خابگاهو باید کشت!...
-
176-من
شنبه 20 اسفند 1390 21:11
فک میکنم باید یه چیزی بنویسم!یه جوری ام ،ناجوره. امروز یه پسر بچه ناز دیدم! مژهاش چشاش! امروز یه ماکارونی خوشمزه خوردم !توش یه حس خوب داشت!حس کردم اهمیت دارم !( کمبود محبت دارم فک کنم ) خستگیم در میره وقتی برم! معین صداش خنده داره! دلم تنگ شده!
-
175-...
یکشنبه 14 اسفند 1390 18:47
همین الان یکی گف دفه اول که دیدمت فک نمیکردم اینقد خانواده دوس باشی، من :؟ خب من خانواده دوستم ولس بیشتر از اون آرامش طلبم آرامش خونمو میخام . سکوت میخام ،خنده واقعی میخام،تنفس توی هوای آرومومیخام، خسته ام از خفه بودن اینجا،از حماقت، از این دانشگاه دانشکده! دیگه دارم میرم به بابام بگم من .. خوردم برمیگردم،اینجا ارزش...
-
174-هویجوری
پنجشنبه 11 اسفند 1390 20:42
یهو یادم اومد مامانم آدرس اینجا رو داره :دی ولی میدونم که نمیاد بخونه من اگه جای اون بودم میخوندم اینجا جای حرفای نگفتمه فک کنم خیلی خوبه این فراموش شدنم ،این تنفر، آرومم اما شدیدن یه جوریم گر میگرم چن دقیقه بعد تبو لرز میکنم
-
173-تنفر
شنبه 6 اسفند 1390 18:30
از زمستون، سرما، سرما خوردگی ،بدن درد ،تب و لرز و این حسو حال متنفرم! هیچ وقت از کسی یا چیزی متنفر نبودما! ولی داره آمار کسایی یا چیزایی که متنفرم بالا میره! باید یه خورده حس خوب تو خودم بذارم واسه اونایی ک متنفرم اینقد بد فک نکنم در موردشون ،اینقد بد حسشون نکمم!
-
172-یه روز خیلی خوب:دی
پنجشنبه 4 اسفند 1390 19:48
4ام اسفنده، از صب ساعت ده بیرون بودم. یه عالمه چرخیدیم، گشتیم، خندیدیم، خوردیم، چشامو گرفت هی کتونی سایز بزرگ نبینمو دلم بخاد سایزم نباشه:دی، یه عالمه جای خوب نشونش دادم، یه عالمه کفش پاکردیم تا خریدیم :دی، کلی چیزای خوب دیدیم،کلی خندیدیم، کلی بوی عید همه جابود،عاشق این اسباب بازیام که حباب میده بیرون :دی، اون اقاهه...
-
171 - ینیا!
دوشنبه 1 اسفند 1390 20:41
هممم نمیدونم چرا ی ادم باید توی یه جملش چن تا فحش خواهرو مادر باشه با یه لحن کاملا گند؟ آخه چرا تو یکی اینقد بیشعوری؟ 30 سالت شده این یه اخلاق گندتو نتونسی درس کنی؟ مزخرف! آدم همه حس خوبش از بین میره همچین چیزیو دوساعت ببینه!کاش میخوندی اینجارو میفهمیدی چه حسی نسبت بهت دارم! هرچه قدم که خوب باشی! غیر قابل تحملی! یه...
-
170-ستاره بارون
سهشنبه 25 بهمن 1390 19:38
صب به خودم قول دادم از امروز دیگه نق نزنم،ناراحت نباشم غصه نخورم،دلمو اروم کنم ، امیدوار باشم به همه چی، نق نزنم، گلایه نکم . ولنتاین بود امروز:دی همه چی یه رنگ و بوی خاصی داشت ،همه اونایی که بیرون بودن ،خرید میکردن ،همه قشر ادمی هم بودن. یکی مسخره بازی در میاورد،یکی تو خریدش عشق داشت ،یکی وظیفه بود ، هرکسی ی چیزی....
-
169-....
دوشنبه 10 بهمن 1390 23:21
کی میخام ازین همه بها دادن واسه کارارم دس بردارم؟کی میخام آدم شم؟کی میخام آزار ندم؟هان؟
-
168-امروز
دوشنبه 3 بهمن 1390 19:36
خنده های زورکی ،اشکای یواشکی
-
167-یادم باشه
چهارشنبه 28 دی 1390 18:25
لیاقت داشته باشم! صبور باشم ! حواسم باشه.
-
166- تنهایی
چهارشنبه 28 دی 1390 18:23
میخاستم بنویسم آدما تنهان خیلی هم تنهان اما دیدم شاید نباشن. اما اگه تنها نباشن حتما تنهایی رو چشدین . تنهایی شاید نبودن باشه شایدم نبودن اون که باید باشه، ولی اگه اونی هم که باید باشه بود باز هم تنهایی هست. تنهایی شاید دوربودن در عین نزدیک بودنه تنهایی شاید از یاد رفتنه، شاید یاد آوری کردنه، آدما تنهان بی او یا با او...
-
165-منم
چهارشنبه 21 دی 1390 00:16
هیچی
-
164-یادگار از ما
شنبه 17 دی 1390 16:08
خالم ( خاله مامانم) بعد ازینکه مراسم ننه تموم شده جانماز ننه رو یادگاری گرفته . جانمازه تصویر یه حرم بود و گلدسته هاش ، توش دوتا مهر بود یکیش خیلی بزرگ یکیشم کوچولو، یه تسبیح گلی خیلی نازم داشت که شوهرش با خاک تربت کربلا براش درست کرده بود دونه هاش هم اندازه و کاملا کروی نبودن،طرح خاصی هم روش نداشت جز یکی دو تا خط، یه...
-
163-این روزهای ...
چهارشنبه 14 دی 1390 20:42
دلم یه تعدادی دوست خوب میخواد! ازون حالتام که بهم بگن تو گریه میکنم! ننرو مزخرفم! خودمم دوس ندارم خودمو اصن گریه! دلم دانشگا نمیخاد مامان خودمو میخام! دلم میخاد اصن کاماو نقطه نذارم دلم یه عالمه خونمو میخاد! از گاز پاک کردنم متنفرم پسته میخام حالم به هم خورد! باید برم جامدادیمو پیدا کنم پاک کنم پیدا کنم بذارم توش با...
-
162-آلوده
یکشنبه 11 دی 1390 11:18
به هم میریزم وقتی این هوای آلوده دانشگاهو تنفس میکنم! وقتی حس امنیت ندارم با نزدیکام، با دوستام. وقتی دلگیره همه چی ... بده آدم ببره از ادمای اطرافش!
-
161-یلدا
پنجشنبه 1 دی 1390 13:04
همون یه دقیقه فاصله بین شادی و غممون شد فاصله رفتن وموندن شذ فاصله قهقهه و هق هق !
-
160-خونه!
چهارشنبه 30 آذر 1390 21:17
خوب و بدخیلی داشت خوباش خیلیو بداش کم :) همش خاطره شد . راضیم اصن :دی
-
159-:(
سهشنبه 29 آذر 1390 12:56
بده خیلی بده! جلزولز میکنه ودم نمیزنه چه طاقتی چه دلی!
-
158- یه مدل دیگش
یکشنبه 27 آذر 1390 19:39
نمیدونم پیج بلاگفا چه قد دیدن داره که هی نگاش میکنم؟! خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟ نمیدونم چه فایده ای داره اینقد حرف زدن درباره موضوعی که قرار نیس حرف زدن راجع بهش تغییرش بده. بعضی رنگا واقعا رنگای زندگی ان:)یه جور خاصی یهو چشتو میگیرن! درد از دل میاد. چه جوری میشه وبلاگو برد رو بلاگریا جای دیگه! دم امتحاناس و...
-
157-نوستالژی
جمعه 25 آذر 1390 00:49
خیابونای نارمکو یادته؟!کوچه هاشویادته؟! میدونای کذایی دم دانشگاه نه ها:دی خوب فک کن.
-
156-دلدرد!
شنبه 19 آذر 1390 18:52
انبار باروت، کثافت کاری لحظه ها، ترس از دست، تهوع، یخ نوشته ها،سنگ فرش دلتنگیم!، جماعت علاف پلاسی، روزی 20تا اد، کتاب سایه ،سی دی رو میز!،قلنج کمر،نقاشی ،بادوم،پسته های تک نفره، عصبانیت، احمقانه! ، تلق تولوق قطار،اینهمه خاطره!آرزوی تنفر،یه مشت همه چی، من خونمونومیخام،من ازینجا فراریم. اینم یه مدل دیگش بود.
-
155-
پنجشنبه 10 آذر 1390 22:17
از احساس آدما اونارو قضاوت نکنین. حسشونه ،قابل قضاوت کردن نیس!
-
154-:D
سهشنبه 8 آذر 1390 14:59
فک کنم سبک نوشتنو عوض کنم و زیاد زیاد بنویسم اصن یه وضعی :دی دارم به یه مدل بی نیازی میرسم حس خوبیه :) دوروزه خیلی شادم:) در همون لحظه که شادم گند میخوره بهم از خاله زنک بازی متنفرم نمیذارم این مدل ادما هم دورو برم باشن!
-
153-نوش نگاه
سهشنبه 8 آذر 1390 14:21
باز واشد ز چشمه نوشی همچو باران زلال ناز و نگاه باز در جام جان من سرداد همچو مهتاب باده ای دلخواه بازم از دست می برد نگهی نگهی چون شراب مستی بخش چه نگاهی که همچو بوی گلاب می شود در مشام جانم پخش آه می نوشمت چو شیره گل چیستی ؟ ای نگاه نازآلود تو گلابی گلاب شهد آگین تو شرابی شراب گل پالود چه شرابی کز آن پیاله چشم همچو...
-
152-رویا،دیوار،فروغ
یکشنبه 6 آذر 1390 18:36
با امیدی گرم و شادی بخش با نگاهی مست و رویایی دخترک افسانه می خواند نیمه شب در کنج تنهایی بی گمان روزی ز راهی دور می رسد شهزاده ای مغرور می خورد بر سنگفرش کوچه های شهر ضربه سم ستور باد پیمایش می درخشد شعله خورشید بر فراز تاج زیبایش تار و پود جامه اش از زر سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر می کشاند هر زمان...
-
151-برف پاییزی
جمعه 4 آذر 1390 12:53
برف!
-
150- حماقت
یکشنبه 29 آبان 1390 17:55
غمگین چو پاییزم ، از من بگذر شعری غم انگیزم ، از من بگذر سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم بگذشته در آتش همچون روزم غمگین چو پاییزم ، از من بگذر شعری غم انگیزم ، از من بگذر بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم...
-
149- مترو،مردونه، زنونه
جمعه 13 آبان 1390 12:57
جمعه دوهفته یا سه هفته پیش ،به سمت مترو سعدی ،مترو امام خمینی واگن بانوان: یه آقای میانسال با دوتا خانوم تو همون رنج سنی،وارد واگن بانوان شدن . خانوما جیغو دادو هوار که واگن بانوانه آقا برو بیرون. آقا: باشه باشه ،باید برم بالا سوار شم؟ یکی از خانوما نه آقا برید واگن بعدی سوار شید. نمیتونسم تو چشای مرده حتی نگاه کنم!...
-
148-:(((
سهشنبه 10 آبان 1390 14:40
دارم از بی گودری میمیرم :( برم کجا خالی شم حالا؟ کجا اروم شم؟!