4ام اسفنده، از صب ساعت ده بیرون بودم. یه عالمه چرخیدیم، گشتیم، خندیدیم، خوردیم، چشامو گرفت هی کتونی سایز بزرگ نبینمو دلم بخاد سایزم نباشه:دی، یه عالمه جای خوب نشونش دادم، یه عالمه کفش پاکردیم تا خریدیم :دی، کلی چیزای خوب دیدیم،کلی خندیدیم، کلی بوی عید همه جابود،عاشق این اسباب بازیام که حباب میده بیرون :دی، اون اقاهه که خیلی خوب سوت میزد:پی، یه گاوخیلی خوشمل (من عاشق گاوم)و زویا پیرزاد!
دلبسته لبخند خوشایند تو ام
بیژن ارژن
*اینم اولین شعر از کتابم
khoobe ke khosh gozasht