172-یه روز خیلی خوب:دی

4ام اسفنده، از صب ساعت ده بیرون بودم. یه عالمه چرخیدیم، گشتیم، خندیدیم، خوردیم، چشامو گرفت هی کتونی سایز بزرگ نبینمو دلم بخاد سایزم نباشه:دی، یه عالمه جای خوب نشونش دادم، یه عالمه کفش پاکردیم تا خریدیم :دی، کلی چیزای خوب دیدیم،کلی خندیدیم، کلی بوی عید همه جابود،عاشق این اسباب بازیام که حباب  میده بیرون :دی، اون اقاهه که خیلی خوب سوت میزد:پی، یه گاوخیلی خوشمل (من عاشق گاوم)و زویا پیرزاد!



دلبسته لبخند خوشایند تو ام 

بیژن ارژن

*اینم اولین شعر از کتابم


نظرات 1 + ارسال نظر
saeed جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 19:30

khoobe ke khosh gozasht

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد