177یووووهوووووووووو

اومدم خابگا بریم خونه با بچه ها اتاقشونو گند برداشته ! همه چی هم داره رو هوا میچرخه! ولی خوبه!

باز سرما خوردم ! نقم نمیاد! دارم میرم خونه به آسایشو اینا برسم! میترسم!

ولی خوبم! بی اینترنتی یا با اینترنت ذغالی چیکا کنم آیا؟

عیدی معینو بالا بکشم گندشم در نیارم؟!:(مینا نیست ه اینا رو میگه:دی)

این خانومه خابگاهو باید کشت!

نرفته دلتنگم ولی نیازه برم! شاید وقتی برگشتم مغزم اینقد چت نزنه! دو روزه وسط حرفای بقیه جا میذارم میرم! اصن نمیفهمما بعدش یهو یادم میاد میفهمم چه گندی زدم زیادم با خودم حرف میزنم:دی معذرت میخام

آیا نیم باز برای گوشی من کار میکنه؟! 

کاش این عید تموم نشه!

جدیدن دلم دو روز نهایت زندگی میخادو بعدش مرگ !

176-من

فک میکنم باید یه چیزی بنویسم!یه جوری ام ،ناجوره.

امروز یه پسر بچه ناز دیدم! مژهاش چشاش!

امروز یه ماکارونی خوشمزه خوردم !توش یه حس خوب داشت!حس کردم اهمیت دارم !( کمبود محبت دارم فک کنم )

خستگیم در میره وقتی برم!

معین صداش خنده داره!

دلم تنگ شده!


175-...

همین الان یکی گف دفه اول که دیدمت فک نمیکردم اینقد خانواده دوس باشی، من :؟

خب من خانواده دوستم ولس بیشتر از اون آرامش طلبم آرامش خونمو میخام . سکوت میخام ،خنده واقعی میخام،تنفس توی هوای آرومومیخام، خسته  ام از خفه بودن اینجا،از حماقت، از این دانشگاه دانشکده! دیگه دارم میرم به بابام بگم من .. خوردم برمیگردم،اینجا ارزش موندن نداره ،اینجا ارزش وقت تلف کردنو مدرکم نداره. اما میمونم وایمیسم پای یه دونه دلیل اینجا موندنو به فنا رفتن زندگیم اعصابم سلامتیم آرامشم آسایشم!

174-هویجوری

یهو یادم اومد مامانم آدرس اینجا رو داره :دی ولی میدونم که نمیاد بخونه

من اگه جای اون بودم میخوندم اینجا جای حرفای نگفتمه

فک کنم خیلی خوبه این فراموش شدنم ،این تنفر، آرومم اما شدیدن یه جوریم گر میگرم چن دقیقه بعد تبو لرز میکنم

173-تنفر

از زمستون، سرما، سرما خوردگی ،بدن درد ،تب و لرز و این حسو حال متنفرم!

هیچ وقت از کسی یا چیزی متنفر نبودما! ولی داره آمار کسایی یا چیزایی که متنفرم بالا میره! باید یه خورده حس خوب تو خودم بذارم واسه اونایی ک متنفرم اینقد بد فک نکنم در موردشون ،اینقد بد حسشون نکمم!

172-یه روز خیلی خوب:دی

4ام اسفنده، از صب ساعت ده بیرون بودم. یه عالمه چرخیدیم، گشتیم، خندیدیم، خوردیم، چشامو گرفت هی کتونی سایز بزرگ نبینمو دلم بخاد سایزم نباشه:دی، یه عالمه جای خوب نشونش دادم، یه عالمه کفش پاکردیم تا خریدیم :دی، کلی چیزای خوب دیدیم،کلی خندیدیم، کلی بوی عید همه جابود،عاشق این اسباب بازیام که حباب  میده بیرون :دی، اون اقاهه که خیلی خوب سوت میزد:پی، یه گاوخیلی خوشمل (من عاشق گاوم)و زویا پیرزاد!



دلبسته لبخند خوشایند تو ام 

بیژن ارژن

*اینم اولین شعر از کتابم


171 - ینیا!

هممم نمیدونم چرا ی ادم باید توی یه جملش چن تا فحش خواهرو مادر باشه با یه لحن کاملا گند؟

آخه چرا تو یکی اینقد بیشعوری؟ 30 سالت شده این یه اخلاق گندتو نتونسی درس کنی؟ مزخرف!

آدم همه حس خوبش از بین میره همچین چیزیو دوساعت ببینه!کاش میخوندی اینجارو میفهمیدی چه حسی نسبت بهت دارم! هرچه قدم که خوب باشی! غیر قابل تحملی!

 

یه چیزدیگه ای میخاسم بنویسم یادم رف:دی  چی بود ینی؟!

170-ستاره بارون

صب به خودم قول دادم از امروز دیگه نق نزنم،ناراحت نباشم غصه نخورم،دلمو اروم کنم ، امیدوار باشم به همه چی، نق نزنم، گلایه نکم .

ولنتاین بود امروز:دی همه چی یه رنگ و بوی خاصی داشت ،همه اونایی که بیرون بودن ،خرید میکردن ،همه قشر ادمی هم بودن. یکی مسخره بازی در میاورد،یکی تو خریدش عشق داشت ،یکی وظیفه بود ، هرکسی ی چیزی.

فرقی نمیکنه ولنتاینه یا سپندارمزگان ،وقتی این شورو حالو توی ادما میبینم حس خوبی بهم دست میده حس زندگی .

تجربه اثبات کرده هرموقع که خیلی خوبم خیلی ارومم خیلی میخندم خیلی شادم زود گند میخوره به همه چی ،و بدترین شکل ناراحتی برام پیش میاد.خیلی بده که ارامشت به یه مو بنده شادیات پایدار نیسن و خیلی زود از محیط تاثیر میگیره حست.

این از انتظار داشتن زیاد میاد، که انتظار داری ولی براورده نمیشه. حلا یا انتظارت زیاده یا اونی که ازش انتظار داری اونی که باید باشه نیس یا تو خسته ای داری ادا درمیاری که خوبی ولی از درون نیستی

انتظار ادما معمولن مال ادمای مهم زندگیشن،ادمای نزدیک و عزیز اما نمیشه سخت میشه واست.

گاهی میخای نگی ولی نگاهت میگه،گاهی هم نمیگی ،از نگاهتم نمیفهمن.

گاهی انتظار داری بعد از یه هفته حتی ،حداقل ده دقیقه کنارت باشه فقط باشه . بگه چیکار کرده این مدت، بگه دلتنگ شده ،بگه خسته هس ، نق بزنه ، بخنده ، باشه اما زود میره رفتنش اشکالی نداره درک میشه ،فهمیده میشه ،تحمل میشه اما نمیخای از سنتی یا مدرن بودن  ادما حرف بزنه،اینکه ادما چی میشن اگه برن یا بمونن، نمیخای خودتو به رخت بکشه،نمیخای یه بحث نیمه کاره و ناتموم داشته باشی .میخای بپرسه خوشگذش یا نه ،چیکار کردی چیکار نکردی، مریضیت بهتره؟ و ...  اما حرفای تند میزنه تلخ میگه انتظارشو نداری دلت میگیره ،فشرده میشه به خودت اجازه گفتنشو نمیدی تو دلت میگی کاش برنگشته بودم کاش الان خونمون بودم. همه انرژیت از دس میره . همه خنده های صبت میان جلوچشمت میشن یه قطره اشک و بغضی که میخوریش.ته دلت یه چراغی باز روشن میشه که درس میشه اینا،و یه دوست هس که تنهاییتو حس کنه و بخاد شادت کنه

دیگه نمیترسی ولی یه ترس دیگه میاد سراغت ،  تنهایی...

25 بهمن 1390 هوا خفه هس ، خیلی صدا هم خفه ان 



169-....

کی میخام ازین همه بها دادن واسه کارارم دس بردارم؟کی میخام آدم شم؟کی میخام آزار ندم؟هان؟

168-امروز

خنده های زورکی ،اشکای یواشکی