199-تنهایی

هنوزم با این کلمه ومفهومش مشکل دارم!

اینکه کی واقعن تنهاس!

کی براش فرق میکنه!

یه وقتایی واقعن نمیفهمم،عاجز میشم از درک آدما! اینکه تا کجا خودشونو آگاهانه گول میزنن؟ تا کی دوم میارن به خودشون دروغ گفتنو؟!ارزش داره این نابودی ذره ذره؟!و نمیتونم یا شایدم نمیدونم که باید چیکار کنم؟!از دست من چی برمیاد؟!

من ازون دسته از آدمام که اگه یکی قضاوتم کردو این حقو نداشت سعی نمیکنم فکرشو تغییر بدم!چون مهم نیس یا بهتر بگم ارزش درگیریشو نداره. کسی که بدون شناخت من دربارم فک میکنه و نظرشو میگه چندان اهمیتی نداره!

این چندروز نبودن خوب بود ولی کافی نبود،هنوز شارژ نشده بودم! هنوز خستگیم درنرفته بود!

جدیدن خیلی به چشمم میاد که دارن پیر میشن و برام دردناکه.

196-تنهایی!

هممم یه بازی همید راه انداخت شایدم بازی نبود.ولی بدجور به رخم کشید تنهاییمو.حرفای مسستیو زنگ زدن نازیو کنار هم بودنو اوناویهو عکس مرجانو دیدن شد اشکایی که ریختن.

خب دوستام انگشت شمارن!حتی کمترن!

برگردیم سر بازی

با اسم یا بدون اسم فرقی نمیکنه همه دوستام جز پر انرژی ترین افرادی بودن که میشناسم

اسم هم ببرم اتفاقی نمیافته نمیخونن تقریبا اینجارو

- پر انرژی , عین خودم اگه نبود اصلا خوب نبود

- پر انرژی ,مهربون,دیوونه

-قدیمی ,متفاوت ,خیلی وقته نیست

-قدیمی ,همیشه برام یه دونه هس, خیلی وقته نیست

-پر انرژی ,مهربون, عزیز دل, کما بیش نیستو هست!

اینا خیلی خیلی نزدیکاشون بودن که فقط یکیشون هست

شاید وقتی بگم تنها دعوام کنی شاید بگی منو تو که فرقی ندایرم با هم ولی داریم!

چه خوشم بیاد چه نیاد تنهام،تنها تر از اونی که فکرشو بکنم.

خوب نیست ،این حالمم خوب نیست!از دست دادن این همه خوب نیست.

195-روز آخر، جهت ثبت

سه روزه که خوبم ینی دقیق بگم از پریشب خوبم!ولی میترسم خیلی،دارم وسایلمو جم میکنم و پیش به سوی آرامش،ولی خب حس  آرامشو ندارم ینی فک میکنم خیالم راحت نیس که دارم میرم!هممم یه سری لباس شستم،یه سی آشغال اینا ریختم دور! امیدوارم بتونم تحمل کنم و آروم باشم و نترسم!همین.

گاهی خیلی خیلی پشیمونی که به وقتش یه کاریو نکردی!کاش....

الان وقت رفتنم نیس ، دلمم به رفتن نیس!....

194-احمقانه

کی قراره یاد بگیرم استرسام جسممو داغون نکنه؟!موهام نریزه، دستم درد نیاد، سینم تیر نکشه!؟

193-هم اکنون!

میپرسه ینی اینقد سخ بود که دوسال دیگه هم تحمل نمیکنی (یا یه همچین چیزی)

یکی دیگه :تا حالا یه شب رفتی خابگا؟

من: تاحالا شده دلت بگیره هیچ قبرسونی هم نباشه بری اونجا آروم بگیری؟!


192-مخاطب خاص ؟خودت حدس بزن!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

191-چه قد خب تیتر تکراری بزنم؟

این روزا....

خوبم!ینی خیلی خوبم:دی دم امتحاناس احتمالن یه مقدار از خوبی ناشی از هیجانات کاذبه ولی خب کلن خووووووبم:دی

یه خریت کردم رفتم شمال تعطیلاتو و نرفتم یزد!

نمیدونم چرا ولی کلن علاف میزدم اومدم یه چیزی بنویسم!:دی

دیروز میخاستم درباره آدمای دوست نداشتنی بنویسم!امروز اصن همه رو دوس دارم پس نمینویسم!


190-اغتشاشات باطری و سیم!

تلخم امشب!یهویی خودخواسته و آگاهانه دوست دارم شبمو خراب کنم!حتی به گه بکشم.

بی ادبم حتی !هرچی میخام هم به خودم فش میدم.شاید این حالت تمیزم مال به هم ریختن دل و رودم باشه!حالا مثلن چه فرقی میکنه ؟!

خب طبیعیه!حرفی نداشتن، حرف نزدن

به قول یارو حواسم نیست و حواست نیست، حالا من مثلن میخام چه نتیجه ای بگیرم که همش میزنم؟! که بوی گندش بیشتر در بیاد؟!

ساقیا آن قدح آیینه کردار بیار!

آدما یه نقاب دارن،همه،هیچ کس نیست که همیشه خودش باشه،بعضیا باید این نقابشونو خودتو بکشی تا بره کنارولی بعضیا دیگه نه میان زود خودشون نقابشونو مییذارن کنار میگن من اینم!این آدما رو میپسندم!

توییترو دوس ندارم دیگه! شولوغش کردم!

از نق نق آدما خسته ام حتی نق و ناله خودم!بالا میارم وقتی نق میزنم!

من نمیدونم چرا قرصاشون اینجورین که دیر اثر میکنن!

محسن میگه هیچ وقت نمیتونه وبلاگ که مینویسه قبلش رو  کاغذ ننویسه و بعدتو ورد و ویرایشو اینا!من نه ولی,مینویسم هر آشغالی اینتو هستو میریزم بیرون جدیدن که گودر نابود شده وکسی کمتر میخونه اینجارو راحت تر  مینویسم!

لبتاپ همایونی داره دادو بیداد میکنه که من شارژ ندارموخسته امو بعد این دیاگرامای کوفتی دس از سر کچل من بکش لطفن! منم میگم طاقت بیار!همین یه دقیقه رو تحمل کن!تمومه!



189-من، تولد، حافظ، تو، مستی

ای خُــــــرّم از فــروغ رخـت لالـــه‌زار عـمـر        باز آ کـه ریـخـت بـی گل رویـت بـهـار عـمـر

از دیده گر سِـرَشک چو باران چُـکد رواست      کـانـدر غـمـت چـو بـرق بـشد روزگار عـمـر

این یک‌دو دم که مهلت دیـدار ممکـن ‌ست       دریـاب کـار مـا کـه نـه پـیـداست کار عـمـر

تا کی مـی صـبـوح و شَـکـرخواب بامداد ؟!       هُشیار گرد،هان؛ که گـذشت اختیار عـمـر

دی در گُـذار بـود و نـظـر ســوی مـا نـکــرد        بـیـچـاره دل، که هیچ نـدیـد از گـذار عـمـر

انـدیـشـه از مـحیـط فـنـا نیست هر که را         بـر نـقـطـه‌ی دهـان تـو بـاشـد مـدار عـمـر

در هر طرف ز خیل حوادث کمین‌گهی‌ست       زان رو عـنـان گسسته‌ دوانـد سـوار عـمـر

بی عمر زنـده‌ام من و این بس‌عجب مـدار       روز فـراق را کـه نـهـد در شـمـار عـمـر ؟!

حـافــظ ؛ سخن بـگوی که‌برصفحه‌ی جهان     ایـن نـقـش مـانــَد از قـلمت یـادگار عـمـر




دیـگـر ز شــاخ ســرو سـهی بـلـبـل صـبـــور         گلبـانـگ زد که چـشـم بـد از روی گل به دور

ای گل ! به شکر آن که تویی پادشاه حُسن        بــا بـلـبـــلان بـیــدل شـیــدا مـکـُـــــن غـرور

از دســت غـیـبـت تــو شـکـایـت نـمـی‌کـنم         تــا نـیـسـت غـیـبـتـی ، نـَـبُـوَد لـذّت حضــور

گر دیـگران بـه عیش و طرب خرّمـنـد و شـاد         مـا را غـم نــگـــــــــــار بـُـوَد مـایـه‌ی ســرور

زاهـد اگــر بـه حـور و قـصـور سـت امـیــدوار          مـا را شـرابـخانـه‌ قـصـورسـت و یــــار حــور

مِیْ خور به بانگ چنگ و مـخور غصّه، ور کسی    گـویـدتـرا کـه بـاده مخور ، گو : هُـوَ الغَــفـور

حـافــظ شکایـت از غم هجران چه می‌کنی ؟      در هجر وصـل‌بـاشـدو در ظُـلـمـت‌سـت نـور

 

 

اینم حافظ و روز ما با عزیزام!خیلی خیلی خوشحالم که کنارم هستین! خیلی خیلی خوشبختم!

188- :)

خب باید عرض کنم که ساعت 12 که شد یه سری چیزا برام زنده شد!یه سری چیزا بهم امید داد!

یکی که خاصه همیشه خاص باقی میمونه!

مانی!، آذری، سعید، پسر مامان!جوجوش! مامان!نسترن!

مامان اسمس داده ساعت 6 صب فسقلی  2و نیم کیلویی مامان آماده ای ؟! شب به دنیا میایا!

:(((

دلم مامانمو میخاد! به رسم هر ساله تولدمون بریم شام بیرون! معینو مجبور کنیم هرچی من گفتم بخوره!

دست چپ و دست راست!