۴۷- من تصمیم میگیرم !

چه قد سخته بخوای یه تصمیم سخت بگیری!

من گرفتم ولی میترسم واقعا! دعا پلیز !

خودت هم کمک کن لوفا

۴۶- من ! تو ! نگاه!



و گاهی ننگریستن به چشمهایت انقدر سخت است که خند ام میگیرد ...!

خنده ام میگیرد ! زل میزنم در ان خماری دلچسب ! و میبینم ....!

میبینم در ان خماری٬  مینای دلم را که ترک دارد !

باز میخندم!

اینبار نه به خاطر ان همه شوق  !

نه  به خاطر تنهایی خودم و تو !

 نه به خاطر ترس من و تو !

به خاطر ان لبخند دروغت که پر از سوال است و من نمیتوانم !

نمیتوانم به خود بگویم٬نمیتوانم باور کنم نفهمیده ای!

نفهمیده ای مینای دلم پر میزند به سوی تو!

و لبخند میزنم  و رد میشوم!



۴۶- دو نفره!



این بارونه که الان میاد بدجوری دونفره هستا! عشق میکنم با هاش!





۴۵- خوب و خوب تر !


یه دوست خیلی قدیمی  : اوضا در چه حاله ؟ خوبه؟ خوبی؟

یه کم فک میکنم میگم: اره فک کنم! اره خوبه؟ خیلی خوبه! 

میگه : مطمئنی؟

میگم : اره اگه بگم بده همه چی خراب میشه رو سرم ! درو دیوار هم میخان گازم بگیرن! پس خوبه خیلی خوبه !

میگه   : یه کاری کن خوبتر از این نشه!



۴۴ -هیس!



هیس !

میخواهم بخوابم!

میخواهم به خانه  ی جدیدم عادت کنم!

برای خود خانه ای ساخته ام . خانه ای از جنس لاک .

لاکی از جنس شیشه ولی صاف !

لاکی سختر از شیشه دلم !

به کور ترین نقطه ان پناه میبرم .

در ان کنج خلوتگاهی میسازم که هیچ کس جز من نتواند بیاید . حتی تو!

لاکم میشود تنها جایی که اگر خندیدم در ان اثری از شوق هست! میشود خانه من !

هیس!

میخواهم خستگی در کنم !

خسته تر از انم که بمیرم!

خسته تر از انم که  این بغض  خفه کننده  را تحمل کنم!

اما دوست دارم ! دوست دارم این اشکها شستشویم دهند !

بشویند این دل شیشه ای غبار گرفته را که با اندک صدایی میشکند! 

خسته ام از این تنهایی تنها ! 

هیس ....!





۴۳- نگاه!



  دارم می فکرمو میرم یه پسره داره از رو به رو میاد یکی از بچه های یونی کده هس  اونقد سرشو صاف گرفته که اینورو نگاه نکنه که ضایع هس  ولی زل زده بهم یهو خندم میگیره شیطونیم گل میکنه هوس مسکنم ضایش کنم!( نگین نامردم!) یه لبخند مهربون میزنم حول میکنه دستو پاش هم گم میکنه  نمیدونه چی کار کنه یهو میگه سلامو میدوه میره از خنده روده بر میشم ! اخه چرا میترسی مگه من لولو ام؟ 


اینم  از شیطونی های امروزم! عذاب وجدان گرفتم نباید به روش میاوردم که زل زده بهم ! ولی باحال بود ! تا دو ساعت بعد که بیام خونه هروقت میبینمش زود یه جوری در  میره!


راستی بازم چشا حرف میزنن باهام ! میتونم بخونم چی میگن !  ( همه نه ) 





۴۲- فالم!


دارم از سر خیابون رد میشمو به این فک میکنم که اوضاع مالی این ماه داغونه یه بچه جلومو میگیره میگه خاله بخر! بخر! میخرم بهش عیدی هم میدم!!!


میخرم ! واسه دفعه اول نیت میکنم و می خرم میشه این!


سینه از اتش دل در غم جانانه بسوخت          


                                اتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت


تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

                               جانم از اتش مهر رخ جانانه بسوخت


همین!!!






۴۱- اوربیت زندگی!


میگه دهنت طعم مرگ داره!

میگم میدونم ! بوی مرگ میده! اوربیت با طعم زندگی داری؟





۴۰- کو؟




  گاهی وقتا بغض داره خفت میکنه به جای یه کلمه حرف فقط میتونی گرمی اشکای رو گونتو حس کنی  و پشت سر هم پاکشون کنی انگار یه لنگ کفش گنده راه گلوتو بسته  نمیذاره نفستو بدی بیرونو داد بزنی بگی ازتون خسته ام! یه کم بفهمین ! فقط یه کم! زیاده؟ نه به خدا ! نیس


  دوباره مث اون روزایی شدم که دلم بارونو شونه و یه دنیا هق هق  میخواد  یه جفت گوش که  فقط گوش کنه! بی منت ! فقط به خاطر خودم ! نه به خاطر خودش! نه به اجبار! که سیل اشکامو پاک کنه! نه اینکه اضافش کنه!


میدونم بازم عین همیشه! بغضام تنهایی تموم میشن و اشکام تنهایی خشک! بازم هیشکی نیس! پس کو؟






۳۹- درد بی درمون!



    چرا میگی باید با پنبه سر ببری؟ چرا باید اصلا سر ببرم؟ هان؟یعنی این قد بی منطقه که نمیشه باهاش دو کلمه حرف زد بدون این که کاسه کش سابیشو کرد ؟ یعنی حق ندارم سرش داد بزنم بگم اخه بی وجود نگاه کن ببین چی شدی!نمیشه زد تو گوشش؟ حتما باید ۴ تا عزیزم مسخره نثارش کرد که بشه باهاش حرف زد ! اه مزخرف!