و گاهی ننگریستن به چشمهایت انقدر سخت است که خند ام میگیرد ...!
خنده ام میگیرد ! زل میزنم در ان خماری دلچسب ! و میبینم ....!
میبینم در ان خماری٬ مینای دلم را که ترک دارد !
باز میخندم!
اینبار نه به خاطر ان همه شوق !
نه به خاطر تنهایی خودم و تو !
نه به خاطر ترس من و تو !
به خاطر ان لبخند دروغت که پر از سوال است و من نمیتوانم !
نمیتوانم به خود بگویم٬نمیتوانم باور کنم نفهمیده ای!
نفهمیده ای مینای دلم پر میزند به سوی تو!
و لبخند میزنم و رد میشوم!
سلام
عجب متنی بود خودت نوشتی
نه فک کنم از جایی کپی کرده باشی..
هه هه هه
بیمزه
سلام
بیشتر از جالب بودن متن باید بگم ناراحت حسیم که ازش گرفتم
چون به نظرم تلخ بود
دلم یه پوتیشن برا زندگی میخواد
رد شو و لبخند بزن
بهترین کار و می کنی