141-زندگی!

وقتشه دیگه پاشم کمرمو راست کنم! بغضامو قورت بدم! خودمو بتکونم بگم گند نزن به خودت مینا! به امید یکی دیگه! قوی باش!


140- روزهای گه گرفته

یه وقتی میبینی نشستی هی فک میکنی هی فک میکنی !به این لجنزار دوروبرت!هی بازم فکر میکنی به گندایی که زدی ! به این اشغالدونی ای که از خودت ساختی!

حالت به هم میخوره ! ازین که گندت دربیاد! ازین که یکی بیادوبخاد زیرو روت کنه!

میبینی هیچی نیس!هیچی نیستی! هیچ کاری نکردی! هیچ کاری هم نمیکنی!

میبینی خیلی وقته مردی! خودتم خبر داری! فقط داری ادای ادمای خوشحالودر میاری!

ادی این ادمایی که فک میکنن همه چیزشون اسمونو پاره کرده! اینایی که فک میکنن دیگه هیشکی مث اونا نمیتونه مهربون باشه ! نمیتونه عاشق باشه نمیتونه زنده باشه!

ازین زندگی گه از خود اشغالم حالم به هم میخوره!ازین دلسوزی حالم به هم زدن! ازین عادت مسخره ی بودن!از این بی وجودی! از این پس زدنو پیش کشیدن!

اینکه بشینیو برا خودت احساس بسازی ینی مرگ! به خودت بگی  اینجا باید زنده باشی باید دوست داشته باشی و بعد دوست داشته باشی ینی مرگ!

139-

همه اون چیزایی که ساخته بودم با یه تلنگر کوچیک شکست!

خودم شکستمش! زود بهم اثبات شد!

همیشه وقتی انتطارشو نداری از کسایی که انتظارشو نداری یه چیزی میشنوی که ....!

مث اب یخ میمونه! وقتی بریزی رو سرت حس میکنی همه بدنت جمع میشه! فشرده میشه! حتی قلبت!

عین دختر بچه های تازه به بلوغ رسیده و بزرگ شده شدم! کلمه کلمه حرفا اذیتم میکنه! واکنش سریعم دارم نسبت بهش!

134-

مشغول شخم زدن هر چه داشتم و بودم!

نمیشه!

130-سادیسم و مازوخیسم!

دچار هردوشم!

هردوشم دلیل داره !

دلیلشم مزخرفه!

 مزخرفی که از درگیری ذهن میاد!

ذهنی که باخودش مشکل داره!

مشکلی که ار دلش میاد!

دلی که خل شده!

خلی که دچار شده!


126-گاهی وقتا خیلی کارا

گاهی وقتا ادم یه کارایی میکنه که میگه به خودش واسه چی ؟

امروز ی نینی روبه  گریه انداختم و تا نیم ساعت اروم نشد و تا شب هم قهر بود باهام!

این چیزا که پیش میاد به خودم میگم چرا! چرا باید بچه رو این شکلی دعواش کنم!

اصن چرا ما ادما بعد اینکه زدیم یکیو داغون کردیم یادمون میاد گناه دارن! عذاب وجدانمون میزنه بالا!

اون موقع هست که به این فکر میکنیم!

چرا بعد رد شدن از خیلی چیزا وقتی زدیم نابودشون کردیم میخایم برگردیم جبران کنیم؟چرا باید خودخواه باشیم ! چرا اینقد ترسوییم!!


* ی نفرش هنوز مونده!

۱۱۳- همممم


نمیدونم شایدم نمیتونم! اما از مردن ادما هیچ تصوری ندارم! خوب رفته مرده! نبودش احساس میشه دلم برا عروس گفتنش به مامانم تنگ میشه هر سال عید نفراولی که میرفتیم سراغش عمه بزرگه بود اما الان! ولی خوب راحت شد! رفت! اونی که عذاب میکشه همه چیزش به هم میریزه شوهرشه! 

کل کارام ریخته سرم ۳۰ام ۶ام ۲ام ۸ام ۱۱ام امتحان دارم هیچ کدومشو نخوندم! الانم حسو حال درس ندارم !

۱۰۴- گاهی ادمها


گاهی ادمها بیشتر از هرانچه فکرش رابکنی از تودورترند!

گاهی ادمها بیشتر از هرانچه فکرش را بکنی خودخواهند!

گاهی ادمها بیشتر از انچه میبینی مزخرفند!

گاهی ادمها خوب بلدند گند بزنند به همه تحملت!

گاهی ادمها ادم نیستند!

۱۰۱-تمام میشوم روزی اگر تمامم کنی!


هردو فرق داشتند . تنها اشتراک همان داشتن یک رابطه بود! یک  رابطه تمام شده !خاکستر هایش را به روی خودش میریختو باز میساخت غصه هارا! تقصیر هرا را به گردن میگرفتو میسوخت! خوشی هارا تعریف میکردو فرو میخورد بغضش را! ولی تمام شده بود!

عشقی که اولی میخاندش! که میگفت دوستم نبود!

یکی پر بود از دوستت دارم های پشت سر هم و یکی پر از توجه !پراز شوق!یکی پر از صمیمیتو خالی از عشق ٬یکی پر از تردید نگفتن دوستت دارمها!تردید نبودنها!

یکی پر از توجه پر از دیدنو دیده شدن پر از خواستنو خواسته شدن! ولی بدون کلامی حرف! یکی پر از حرف و ندیدن و ندیدن!

یکی تمام شد سر دوستت دارمی که شبو روز نبود! یکی تمام شد سر دوستت دارمهای بی امان بدون دوست داشتن بدون شوق دیدن! بدون توجه های ریزو درشت!


**چیزی که عمق میدهد به انها٬ به ما ٬دوستت دارم  بی انتها روزی هزار بار نیس ! چیزهای کوچکیست که بزرگی دل و دیدت را میرساند توجه به کوچکترین چیزهارا میرساند! مهم بودن را میچشاند!


***هردو تمام شدند یکی بهانه بود و یکی ذره ذره تمام شدن!


****رابطه ها از همان روز اول تمام میشوند اگر از همان روز اول درباره اخرش حرف بزنی! این کشو قوس خواستنو نخواستن غرور ماست که نمیگذارد از روز اول بگویی تمام! انقدر کش میدهی لحظه هارا که از خودت هم بیزار میشوی! از دوست داشتن هم!

و تمام میشوی!





۸۵- فروشی نیست !



اتوبوس سرد

  صندلی های خالی

    من!

      بغض فروخورده!

        دفتری سرخ!


           شکست!

دفترت خیس شد!

     دفتر من !

      صدای اتش چشمانی که التماس میکنند!

         هق هق شعر تو!

           بی لیاقتی اشکها!


راست میگویی!

  احساست را میفروشم!

    به نگاهی سرد!

      به  زوزه های دهانی  بسته!

        به سکوتی مبهم!

          به خماری چشمان ساکت!

            به خریت دل!

              به انکه تو میگویی عشق!


می فروشم!

  همه را مفروشم !

    من این  باران   احساس را میفروشم!

      به  کوه ترس!

       به  سرسختی غرور ! 

        به سوتکی که برای هر کس میزند!


بی لیاقتم !

میدانم!