دیروز تو کافه!زیرزمین پاساژ نبوت
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
شمهای از نفحات نفس یار بیار بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
بهر آسایش این دیده خونبار بیار خبری از بر آن دلبر عیار بیار
به اسیران قفس مژده گلزار بیار عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
جوابش
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر/خرمن سوختگان را همه گو ،باد ببر
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا / گو بیا سیل غم وخانه ز بنیاد ببر
سینه گو شعلهء آتشکدهء فارس بکش/ دیده گو ، آب رخ دجلهء بغداد ببر
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است/دیگری گو برو ونام من از یاد ببر
دوش میگفت بمژگان سیاهت بکشم/ یارب از خاطرش ، اندیشهء بیداد ببر
حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار/برو از درگهش ،این ناله و فریاد ببر
این هوا خیلی دله! خیلی ماهه!
پراگ! باختم !:@ زشت! بستنی خوشمزه! بارونی که خیسمون کرد هوای پاک کنار پارک لاله ! چمنای اونجا:دی! تشکیل نشدن همه کلاسامون:دی!خستگی الانم! گونیم!مهمون رو اعصاب!سه کله پوک دومیشم!سوتی که دادم!و امیدوارم باعث سوء تفاهم نشه! 15 گیگ!3ترا! لواشک شیرین:اس