به تو دست می سایم و جهان را در میابم
به تو می اندیشم
و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان.
می وزم می بارم می تابم
اسمانم
ستارگان و زمین
و گندم عطر اگینی که دانه می بندد
رقصان
در جان سبز خویش .
از تو عبور می کنم
چنان که تندری از شب
می درخشم
و فرو میریزم
ترانه های کوچک غربت
احمد شاملو
خیلی قشنگ بود،
مخصوصا اون اولش که خیلی قشنگ بینهایت رو تو چنگ خودش گرفته.
"معلق و بی انتها
عریان؛"
سلام . خوبی مینا
اومدی ؟؟؟؟ آخه نوشته بودی دیگه نمی نویسم که
سلام بفرست به اون ایمیلی که کد قالب رو برات فرستادم، ولی فک نکنم بشه گذاشت تو این قالب (بازم بستگی به اون عکسه داره)، بفرست حالا.
قشنگ بود... مثله همیشه...(:!