۲۹- عیدانگی!

 

از روز اول سال میگمو برنامه روز اول 

 صبح : میریم پیش مامان بزرگم ( خدا بیامرزتش) بعدش میریم خونه عمه بزرگه  ناهار خونه عمه وسطی و عصر خونه عمه اخری ! و بعدش خونه عمو کوچیکه و شام هم خونه عمو بزرگه تلپیم! خدا رو شکر یه عمم تهرانه! و این رسم n ساله ماست! یادم نمیاد شکل دیگه ای بوده باشه! (بابابی ما بچه اخریه و شب اول کسی خونه ما نمیاد خدا رو شکر!)

از این دید. بازدید روز اول عید متنفرم! یعنی از بس بوسم میکنن خسته میشم ! تازشم وقتی میریم خونه همون افراد مذکور فقط خودشون که نیستن همه بچه ها و نوه هاشونم اونجان در نتیجه وقتی میرسم خونه اولین کارم حمومه! فک میکنم بوی ماهی میدم از بس ماهی بهمون میدن!

یه شوهر عمه دارم ( شوهر عمه بزرگیم)  حولو حوش 89 سالشه ! ولی از زنش از لحاظ روحی 20 سال جون تره  عین مردای 50/60 ساله میمونه هنوز دلش جون تره!

رفته بودیم خونشون نانسی و سوسن خانومو یه کنسرت راک  گذاشته بود تو اون شلوغیو همه حال میکردن

داشت به نوش ( نوه اش!)  میگفت  چه قد این پسره تو سوسن خانوم باحاله !( همون کفتریه) یاد بگیرین پسر باید این جوری  خش( khash یعنی خیلی تو دل برو و باحال کلن به هر چیز خوب تو یزدی همینو میگن ) باشه  مرده بودیم از خنده!

 تو خونش وسط پذیراییش یه حوض کوچولو با یه فواره داره که همیشه دورو برش پر از گلدونه و قفس مرغ عشق عیدا که میشه این فوارشو باز میکنه! شاید تنها ادمی باشه توی دورو اطرافم که اطمینان دارم زنده هست ! زندگی میکنه! و میدونم جز اون ادماییه که از مردنش خیلی خیلی ناراحت میشم ! خیلی دوسش دارم امیدوارم همیشه همین قد خوب باشی از دیدنش انرژی میگیرم

خونه عمه وسطیه که بودیم یه دوتا نوه دو قلوی 6 ساله شیطون داره اینا رو نشوندیم برنامه کودک ببینن و مارو خفه نکن از اون طرف خفمون کردن پشت سر هم سوال میپرسیدن! یهو امید میپرسه این بهشت کجاس؟ منم میمونم چی جواب بدم که بچه نترسه نظر خودمم رو میگم بهش میگم خاله هر وقت تو خوشحال بودی هر وقت زندگیتو دوس داشتی همون جا بهشته! و همینجا بود که از درو دیوار نگاه های چپ چپ بهمون حواله شد !

ولی خودمونیم چیزی جز اینم نیس!

این امیدو اگه طلا بگیری هم کمه از ساعت 12 تا 5 که ما اونجا بودیم 5 بار افتاد تو حوض خودشو خیس کرد ! مامانش هم فقط راه به راه لباس اینا رو عوض کرد ارزو هم که فقط جیغ جیغ کرد میگم از دختر بچه ویق ویقو بدم میاد واسه همینه! سر سفره هم امید عین اقا ها نشسته بود کاسه ترشی سیرو گذاشته بود جلوش خالی خالی میخوردو دوس نداشت ولی حال میکرد که میخوره! (عین الکلیجات:دی)  همیشه پسر بچه ها برام جذاب ترن تا اقا پسرا ! معصومن  اما یه مردونگی خاصو دارن ! با اون کوچولوییشون بهت نشون میدن که مردن خیلی مردتر از خیلی پسرا!

اینا رو نوشتم که یادم نره همچین ادمایی تو زندگیم هستن!

پ . ن :  تا اخر هفته میرم دوست دوران دو سه سالگیمو ببینم هیچی ازش یادم نیس  اسمش احمده و من بی نهایت دوسش داشتم از من یه سال بزرگتره و من میخام بعد 15 سال ببینمش! خیلی هیجان زده ام ! هیچ جوری نمیتونم تصور کنم چه شکلی شده ! مامانم خیلی ازش برام تعریف میکنه! میگه خیلی با هم خوب بودیم و همش با هم شیطونی میکردیم !( همسایه بالاییمون بوده 15 سال پیش)  دعا کنین نخوره تو ذوقم !

 

نظرات 4 + ارسال نظر
Ramin دوشنبه 2 فروردین 1389 ساعت 21:22 http://dpbq.org

good

من تنها دوشنبه 2 فروردین 1389 ساعت 22:39 http://mane-tanha.blogsky.com

سلام.
شما یزدی هستین؟؟
در مورد قالب هم بروی چشم.
من دو کار میتونم براتون انجام بدم، اولیش اینه که چندتا سایت معرفی کنم که temp آماده میدن بری ببینی هر کدوم رو که پسندیدی برام بفرستی منم ترجمه میکنم (که اینطور نسبتا چند روز باید بگردی).
دومیشم اینه که شما طرحی رو که تو ذهنته برام بگی، منم برات طراحی کنم (همونطور که گفتم من یه نیمچه طراحم، انتظار استفاده از JQuery و فلان اله رو نداشته باش).
حالا انتخاب با شما، فقط ازتون میخوام که نیفته برا بعد از ۷ و هشتم که میخوام شروع کنم درس خوندن :))
اونوخ یه چیز دیگه، همه پسرا مردن ولی خیلی‌ها به خاطر اینکه دل کسی رو بدست بیارن غرور خودشون رو زیر پا میذارن و میشکنن و این باعث میشه که شما فکر کنی مرد نیستن در حالی که جوانمردن (دفاعیه متا افلاطون).
براتون دعا میکنم، برام دعا کنین.
سال خوبی داشته باشید.

Mojtaba سه‌شنبه 3 فروردین 1389 ساعت 13:24

vaghean aflatoon kheili bahal gofte

ع.خ سه‌شنبه 3 فروردین 1389 ساعت 17:26 http://www.jump.blogsky.com

این عید برا همه یه خاطره مشترکه دپرسشنش اما چیزای خوبیم داره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد