صبح:
ساعت ۶: ساعت زنگ میزنه به خودم میگم ۱۰ دقیقه دیگه پامیشم !
ساعت ۶.۱۰: بازم ۱۰ دقیقه دیگه !
ساعت ۶.۲۰ : بازم ۱۰ دقیقه دیگه !
اخرش میگم پاشو مینا ظهر که اومدی بخاب ! با این امید پا میشم یه نگاه به ساعت میکنم ۶.۴۵ شده بدو بدو حاضر میشم ! میرم یونی ! تحمل یونی هم سخت شده! خیلی سخت ! یکی بهم انگیزه بده !
حس تنهایی داره وسم درد ناک میشه ! حس بدیه که مبارزه باهاش داره خراب ترش میکنه ! اهای مردم من از تنهایی از دل مردگی میترسم ! من از سنگ بودن سنگ شدن میترسم !
ظهر :
میام بخابم !دو ساعت رو مبل ولو ام خاب نمیرم ساعت ۶ فحش میدم دیگه میگم اخه چته دختر ! چه مرگته؟ تو که درگیر هیچی نیسی چرا چشات رو هم نمیان؟! هان؟ بگیر بخاب دیگه !
ولی خاب نمیرم
میرم سراغ علی!
شب:
دارم راه میرم پام میخوره به در ناخونش میشکنه خونش میزنه بیرون ! میگم حقته میخاستی کوتاهشون کنی !
یکی از سرگرمی های بزرگ زندگیم وبگردیه دوس دارم نوشته های همه رو بخونم ولی دوس ندارم ادبی بنویسم ! البته استعداد هم ندارم !
دوس دارم بخونم اینجوری حس ادما بیشتر منتقل میشه بهم
یه کشف باحال کردم بسی ذوقیدم!الن کلشو خوندم ! ناراحت شدم و بهش حق دادم همین ! باید خیلی سنگ شده باشم که اینقدر سرد برخورد میکنم ! خیلی سرد ! خیلی سنگ!
یه وبلاگ باحال هم رفتم به اسم کودکان اردیبهشت :اینو خوندم از توش
اردیبهشت!
کودکان تو با هر قطره اشکی
آب میشوند..
با هر لبخندی اما
می شکفند...
کودکان تو شاید
میل غریب
ماندن و سبز شدن دارند!
خیلی ناز بود خیلی دوسش داشتم !
گاهی اوقات بعضی وقتا یه نوشته هایی میخونم که حس خوبی بهم منتقل میکنن ! فک میکنم مال منه در باره منه!
دقیقا همین طوریه !! وقتی کار داری و باید زود بیدار شی خوابت میاد و چشات باز نمیشه اما وقتی بیکاری خواب از سرت میپره و ....
می دونی خیلی قشنگ و ساده... اووووووم نمی دونم یه ججورایی خیلی دوستداشتنی می نویسی...!؟!
سلام عزیزم
ممنونم بابت تیریکت
امیدوارم که موفق باشی
مینا جون شما قبلن هم میومدی وبلاگ ما با یه اسمم دیگه
اخه یه مینا دیگه هم هست . نمیدونم شما کدوم یکیشون هستی
ناخنهای پاتو بلند میکنی، جورابات پاره نمیشه؟!!!!!