۲۸- سال نو ! مینای نو !

 

 

 

اینا رو تو قطار نوشتم وقتی برمیگشتم !    

با یه بچه ویقویقو یه پیرزن مریض و یه دانشجوی دندون پزشکی که حالم به هم خورد از دانشجو بودنم و خدارو شکر کردم که قرار نیس دکتر شم!   

قصد انتشارش نبودو به خاطر اینجا نوشتن نصفش رفت! ولی خوب بهتره برگردم اروم گرفتم ! اینجا رو دوس دارم !   

سال 88؟ خوب یا بد؟ مفید ؟یا نه؟ تلخ یا شیرین؟  کوتاه یا طولانی؟ دوس داشتنی یا تنفر انگیز؟ 

  

همه این ها قسمتی از امسال بود سالی که بیشتر حس کردم بی فایده بود بدون هدف بود همش روزمرگی بود ولی نبود ! پر از تکرارو تنوع بود ! 

  

یه محیط جدید ، ادمای جدید، خونه جدید، و شاید مینایی جدید که دوست داشت تموم برنامه هایی که واسه امسالش داشتو انجام میداد اما خوب نشد.  خیلی از چیزهایی که مهم بودند انجام نشدن و چیزهای دیگه جایگزین شدن!   

سالی که بیشتر از هر چیز جنگیدم واسه ثبات ! واسه ارامش ! واسه خودم!   

بهار 88 شروع درس نخوندن و بازی گوشی ! شروع دیوونگی !(الان پشیمون نیستم  ازش!)   

15 روز عید توی خونه بودم که درس بخونم که کنکوری ام ! به جاش همش خوش گذروندم    

اردیبهشت : همیشه دوسش دارم چون بهم یه حس خاصی میده ! شاید یه حس تولد ولی این ماهو دوس دارم چون اتفاقای خوب زندگیم اکثرا همین موقع شروع میشه   

خرداد و تیر : کنکورو پس لرزه هاش!  

 

اواسط تیر  تا نیمه مرداد: روزای خوش مسافرت به تهران ، شمال و .... اومدن نتیجه اولیه!     

امیدواری بقیه و نا امیدی من! شروع  بد اخلاقی!   

اواخر مرداد : نتیجه کنکور اومد! کمی تا حدودی نیمه ابری! و ناراضی اما خوب کاریش نمیشد کرد!   

شهریور : تلخ از همه جهت !  

 

مهر : سعی برای عادت به جای جدید ! دیگه حس کشف جای جدید هم نبود! دوبار اومدم خونه!   

ابان : ارومتر از قبل!   

اذر: تقریبا خوب!    

دی:  عادت به همه تنهاییام!   

بهمن : اروم!   

اسفند : جالب اما عجیب! عروسی دختر دایی که هنوز باورم نمیشه !  برگشت به خونه و بیگاری!: دی  

   

ادمای جدیدی واردزندگیم شدن و من هم وارد زندگی اونا شدم! ادمایی با خصوصیات مختلف که هنوز هم جا واسه کشف کردن  زیاد دارن ! ادمایی که خوشحالم باهاشونم !   

اومدن یه دوست خوب مثل مستی که واقعا معجزه بود این وسط!     

تصمیمای بی نهایت بدون منطق ! که خوب تموم شدن!   

امسال سال خوبی بود میتونست خیلی بدتر باشه !  

  وقتای بیکاری  بیرون ،گردش، خرید ، کتاب، شعر ، فیلم  ، چت! و بارون! روزا این جوری میگذشت ! البته  درس هم میخوندما! اگه وقت میشد: دی   

تجربه جدیدی به نام دانشجو بودن که هیچ فرقی نداره با دانش اموزی از خیلی جهتا ! فقط دیگه لباس مدرسه نمیپوشه و کلاساش هم مختلطه و خیلی از استاداش هم از معلم مدرسه کمتر حالیشونه! ( و دروغه که میگن دانشجو روشنفکره و از این مدل حرفا روشنفکر روشنفکره و هیچ ربطی به دانشجو شدن یا بودنش نداره !)   

تجربه بدی نبود! بالاخره هر چیز جدید یه سری تفاوتا رو داره !   

گذروندن ترم 1 با معدل 13.21و تصیم به درس خوندن که هنوز حاصل نشده !  

 

مریضی دایی کوچیکه که خیلی ترسوندمون!   

و الان که اومدم همش دارم درو دیوار میسابم و در زمان های پیچش با داداشی پلی استیشن بازی میکنم! : دی    

خوب دلم واسه داداشیم تنگولیده بود  خیلی ! البته فقط دعوا میکنیما!   

من امسال خیلی کار بد کردم! خیلی شیطونی کردم! خیلیا رو اذیت کردم !   

 ببخشین! دیگه کار بد نمی کنم! قول میدم همینجا!

 

سال نو مبارک منم یادتون نره هم تو شیرینی اجیل هم دعا ! : دی    

اهان یادم اومد اون وسطا انتخابات هم رخ داد ! همین!   

 

 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
من تنها جمعه 28 اسفند 1388 ساعت 17:12 http://mane-tanha.blogsky.com

سلام
کلا ۸۸ سال بدی نبود ولی خوبم نبود (اینو الان میگم، چون واقعا الان از خاطره های سال ۸۸ هیچی یادم نی).
اونوخ خوبه که تو نشستی تو خونه درس خوندی، من پارسال کلا فقط ۲۵ روز درس خوندم برا کنکور :)) نتیجه اشم خب معلومه دیگه، تو میری نرم افزار اون رشته ای که من عاشقشم و منم میرم ریاضی ;)
سال خوبی رو برات آرزو میکنم.
پیش پیش عیدت مبارک!

مهدیه شنبه 29 اسفند 1388 ساعت 09:50

خسته نباشی شما!!!!!!!!!!!!!!خیلی پربار بود کوتاه و مفید:دی

مرجان یکشنبه 1 فروردین 1389 ساعت 23:34

سلام آفرین که مثل یه دخترخوب به حرفم گوش کردی وپستای قبلیتوبرگردوندی!عزیزم به قولت عمل کن ودیگه کاربدنکن!!!

مرجان یکشنبه 1 فروردین 1389 ساعت 23:44

راستی پولاتوجمع کن شرطوباختی بریم بیرون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد