خانه عناوین مطالب تماس با من

شب نامه های این چند روز

اینجا شب است

شب نامه های این چند روز

اینجا شب است

دسته‌ها

  • یونیکده و یونی 6
  • نق و نوق های من 28
  • من و دلتنگیام 24
  • یهویی نوشته ها! 63
  • تلخون! 30
  • شاید فرهنگی! 4
  • شعرانگی! 10
  • من٬ تو ٬ ما٬ نگاه! 15
  • فریاد سکوت! 20

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • 209-مسیر زندگی عوض شده و من آیا؟
  • 208-
  • 207-من یا آدما
  • 206-بعضی روزا
  • What I Found This Year
  • 204- خب که چی
  • 203-منِ خوب، منِ بد
  • 202-تناسب
  • 201-خط
  • 200-دویستمین حرف
  • 199-تنهایی
  • 196-تنهایی!
  • 195-روز آخر، جهت ثبت
  • 194-احمقانه
  • 193-هم اکنون!

بایگانی

  • آذر 1394 1
  • اردیبهشت 1393 1
  • اردیبهشت 1392 3
  • بهمن 1391 2
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 3
  • مرداد 1391 1
  • تیر 1391 1
  • خرداد 1391 5
  • اردیبهشت 1391 4
  • فروردین 1391 7
  • اسفند 1390 8
  • بهمن 1390 3
  • دی 1390 7
  • آذر 1390 10
  • آبان 1390 5
  • مهر 1390 5
  • شهریور 1390 1
  • مرداد 1390 4
  • تیر 1390 2
  • خرداد 1390 2
  • اردیبهشت 1390 5
  • فروردین 1390 4
  • بهمن 1389 2
  • دی 1389 5
  • آذر 1389 2
  • آبان 1389 6
  • مهر 1389 7
  • شهریور 1389 2
  • مرداد 1389 7
  • تیر 1389 9
  • خرداد 1389 19
  • اردیبهشت 1389 13
  • فروردین 1389 23

آمار : 78997 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • 209-مسیر زندگی عوض شده و من آیا؟ پنج‌شنبه 19 آذر 1394 18:11
    از اردیبهشت 94 هم خیلی گذشته و روند سالی یه پست هم رعایت نشد. خیلی حرف برای نوشتن هست که نوشته نمیشه! عقیده داره دارم افسرده میشم و نییاز به شولوغی اطرافم هست که فقط 100 اون نباشه!هم درسته هم درست. چرا معده من با حلوا واکنش بد نشون میده؟ من که هر اشغال دیگه ای به خوردش میدم. الان ی ساعته دارم سعی میکنم بنویسم ولی...
  • 208- جمعه 26 اردیبهشت 1393 14:45
    همیشه آدم ددلاینای زیر پا گذاشته ام اینو حتی این وبلاگم میتونه با دوتا پست اثباتش کنه. همیشه هم توی عنوان پیدا کردن مشکل دارم. گاهی باید یه سری عادت ها رو بازیابی کرد!
  • 207-من یا آدما یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 22:47
    کم کم باید بگم یکی بیاد سطح انتظارمو از آدما مشخص کنه! فک کنم زیاده که نمیتونن از پسش بربیان!
  • 206-بعضی روزا یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 20:31
    یه کم زیاد کم میاری!
  • What I Found This Year جمعه 13 اردیبهشت 1392 20:12
    People are big lies that you believe them
  • 204- خب که چی جمعه 13 بهمن 1391 22:23
    یه تصمیم هایی هست که میگیریشون حالا گرفتی بعدش چی؟! چیزی عوض میشه؟! نه!
  • 203-منِ خوب، منِ بد یکشنبه 8 بهمن 1391 14:30
    من از ادما خیلی کم متنفر بود! من از آدما زیاد متنفره! من خوب بود! من بد شده!
  • 202-تناسب پنج‌شنبه 9 آذر 1391 22:15
    تنها و تنها چیزی که منو خوشحال میکنه خودمم! که بخام شاد بشم! و همه چی میتونه حالمو خراب کنه که اونم خودم مسئولشم! اینکه خوب باشی در کنار خوبات هرکسی ندارتش!
  • 201-خط یکشنبه 28 آبان 1391 15:11
    اینکه بعد اون لحظه چیا عوض میشه !اصن فرق کردنش فرقی میکنه؟! یا باید عوض شه؟!
  • 200-دویستمین حرف پنج‌شنبه 25 آبان 1391 23:47
    چرا اینقد بعضی آدما زبونشون تلخه!؟چه جوری میتونن اینجوری بسوزونن آدما رو؟! چرا قضاوت میکنن ومیخان بقیه قضاوتشون نکن! دلم میخواد بشم یه خودخواه کثیف!یکی که خودمم دوسش ندارم اونقد که بقیه برن از دورو برم!
  • 199-تنهایی دوشنبه 15 آبان 1391 16:27
    هنوزم با این کلمه ومفهومش مشکل دارم! اینکه کی واقعن تنهاس! کی براش فرق میکنه! یه وقتایی واقعن نمیفهمم،عاجز میشم از درک آدما! اینکه تا کجا خودشونو آگاهانه گول میزنن؟ تا کی دوم میارن به خودشون دروغ گفتنو؟!ارزش داره این نابودی ذره ذره؟!و نمیتونم یا شایدم نمیدونم که باید چیکار کنم؟!از دست من چی برمیاد؟! من ازون دسته از...
  • 196-تنهایی! چهارشنبه 4 مرداد 1391 21:47
    هممم یه بازی همید راه انداخت شایدم بازی نبود.ولی بدجور به رخم کشید تنهاییمو.حرفای مسستیو زنگ زدن نازیو کنار هم بودنو اوناویهو عکس مرجانو دیدن شد اشکایی که ریختن. خب دوستام انگشت شمارن!حتی کمترن! برگردیم سر بازی با اسم یا بدون اسم فرقی نمیکنه همه دوستام جز پر انرژی ترین افرادی بودن که میشناسم اسم هم ببرم اتفاقی نمیافته...
  • 195-روز آخر، جهت ثبت پنج‌شنبه 22 تیر 1391 19:28
    سه روزه که خوبم ینی دقیق بگم از پریشب خوبم!ولی میترسم خیلی،دارم وسایلمو جم میکنم و پیش به سوی آرامش،ولی خب حس آرامشو ندارم ینی فک میکنم خیالم راحت نیس که دارم میرم!هممم یه سری لباس شستم،یه سی آشغال اینا ریختم دور! امیدوارم بتونم تحمل کنم و آروم باشم و نترسم!همین. گاهی خیلی خیلی پشیمونی که به وقتش یه کاریو...
  • 194-احمقانه شنبه 27 خرداد 1391 15:07
    کی قراره یاد بگیرم استرسام جسممو داغون نکنه؟!موهام نریزه، دستم درد نیاد، سینم تیر نکشه!؟
  • 193-هم اکنون! شنبه 27 خرداد 1391 14:56
    میپرسه ینی اینقد سخ بود که دوسال دیگه هم تحمل نمیکنی (یا یه همچین چیزی) یکی دیگه :تا حالا یه شب رفتی خابگا؟ من: تاحالا شده دلت بگیره هیچ قبرسونی هم نباشه بری اونجا آروم بگیری؟!
  • 192-مخاطب خاص ؟خودت حدس بزن! جمعه 26 خرداد 1391 21:25
  • 191-چه قد خب تیتر تکراری بزنم؟ چهارشنبه 17 خرداد 1391 13:55
    این روزا.... خوبم!ینی خیلی خوبم:دی دم امتحاناس احتمالن یه مقدار از خوبی ناشی از هیجانات کاذبه ولی خب کلن خووووووبم:دی یه خریت کردم رفتم شمال تعطیلاتو و نرفتم یزد! نمیدونم چرا ولی کلن علاف میزدم اومدم یه چیزی بنویسم!:دی دیروز میخاستم درباره آدمای دوست نداشتنی بنویسم!امروز اصن همه رو دوس دارم پس نمینویسم!
  • 190-اغتشاشات باطری و سیم! جمعه 5 خرداد 1391 23:19
    تلخم امشب!یهویی خودخواسته و آگاهانه دوست دارم شبمو خراب کنم!حتی به گه بکشم. بی ادبم حتی !هرچی میخام هم به خودم فش میدم.شاید این حالت تمیزم مال به هم ریختن دل و رودم باشه!حالا مثلن چه فرقی میکنه ؟! خب طبیعیه!حرفی نداشتن، حرف نزدن به قول یارو حواسم نیست و حواست نیست، حالا من مثلن میخام چه نتیجه ای بگیرم که همش میزنم؟!...
  • 189-من، تولد، حافظ، تو، مستی سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 20:10
    ای خُــــــرّم از فــروغ رخـت لالـــه‌زار عـمـر باز آ کـه ریـخـت بـی گل رویـت بـهـار عـمـر از دیده گر سِـرَشک چو باران چُـکد رواست کـانـدر غـمـت چـو بـرق بـشد روزگار عـمـر این یک‌دو دم که مهلت دیـدار ممکـن ‌ست دریـاب کـار مـا کـه نـه پـیـداست کار عـمـر تا کی مـی صـبـوح و شَـکـرخواب بامداد ؟! هُشیار گرد،هان؛ که گـذشت...
  • 188- :) سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1391 10:24
    خب باید عرض کنم که ساعت 12 که شد یه سری چیزا برام زنده شد!یه سری چیزا بهم امید داد! یکی که خاصه همیشه خاص باقی میمونه! مانی!، آذری، سعید، پسر مامان!جوجوش! مامان!نسترن! مامان اسمس داده ساعت 6 صب فسقلی 2و نیم کیلویی مامان آماده ای ؟! شب به دنیا میایا! :((( دلم مامانمو میخاد! به رسم هر ساله تولدمون بریم شام بیرون! معینو...
  • 187-.... یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 20:37
    هوای حوصله ابریست چشمی از عشق ببخشایم تا رود آفتاب بشوید دلتنگی مرا زیبا! هنوز عشق در حول و حوش چشم تو میچرخد از من مگیر چشم دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامی دلها معنا شود یادم بده چگونه نگاهت کنم که طره بالایت در تند باد عشق نلرزد زیبا ! زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون...
  • 186-خیلی دلم گرفته از خیلیا! یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 19:27
    یه عالمه حرف داشتم واسه نوشتن! حس نوشتنش نیس! ونجایی ام که مغزم واقعا فرمان نمیده که کاری بکنم! یا حتی فک کنم به اینکه چیا قرار بود بنویسم! یادمه میخاسم بنویسم کاش آدم میتونس بالا بیاره! همه اون حسایی که داره رو! آدمای وقیح رو باید چیکار کرد؟! جز ... روشون؟!یا حتی تو گوششون زدن! شاخ هم شدم! ولی خوشبینم! نمیخام بیام...
  • 185-دوروزانگی! چهارشنبه 30 فروردین 1391 20:41
    دیروز تو کافه!زیرزمین پاساژ نبوت ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار نکته​ای روح فزا از دهن دوست بگو ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نامه​ای خوش خبر از عالم اسرار بیار شمه​ای از نفحات نفس یار بیار بی غباری که پدید آید از اغیار بیار بهر آسایش این دیده خونبار بیار خبری از بر آن دلبر عیار بیار به اسیران قفس مژده گلزار بیار...
  • 184-بیخیالی یکشنبه 27 فروردین 1391 19:37
    یکی از فوایدی که عینک داره همینه که اشکاتو میپوشونه شاید یکی دونفر به زور اونم بفهمن که شیکسته، باریدی! قد همین بارون وحشی پریشونم!رعدوبرق ندارم!چیکه چیکه میچکم! مث یه موج سینوسی ام که بادیود یکسو شده ام که قسمت مثبت و شاد زندگیشو ازخودش عبور نمیده! میخام محسن یگانه دانلود کنم اگه عر بزنی همون موقع شیفت دیلیت...
  • 183-.... پنج‌شنبه 24 فروردین 1391 11:56
    اومدم دانشگاه کارای نرمو بکنیم! خستمه! کارم تموم شد نشستم مدار2دو بخونیم! میخام برم مانتو خنک بگیرم! نه وقت میشه نه حسشو دارم برم تا کارگر! خالم تصادف کرده جناق سینش؟ شکسته ولی حالش خوبه! صدای گریه مامان دیشب که خاب بود اذیتم میکنه! بهناز خوب نیست! علی دیروز اومد چن تا لباس برداشت برد! محسن خودشو زده به بیخیالی! فردا...
  • 182-هوچی خو چی بگم هی؟ چهارشنبه 16 فروردین 1391 21:02
    زندگی اونجوری که باید باشه هس:دی خوبه آرومه خوبم آرومم! رودلم چیزی سنگی نمیکنه جز همه اینایی که همش میخورم :دی دوروز دیگه از در تونمیام :دی
  • 181-اولین دزدی وبلاگی سال! دوشنبه 7 فروردین 1391 11:17
    چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود * حسین منزوی
  • 180-قصه ما! شنبه 5 فروردین 1391 17:39
    جاودان باد سایه دوستانی که شادی را علتندنه شریک و غم را شریکند نه علت!
  • 179-روزگار به سبک وبلاگی سه‌شنبه 1 فروردین 1391 17:47
    Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 نمیدونم آرامش آدما از کجا میاد و واسه چیه !اما حتما به جایی که آدما هستن و جایی که بقیه آدما هستن هم ربط داره! آرومم، دردایی که باید به خاطر خیلی چیزا میریخته بیرون ریخته و داره کم کم عواقبش خوب میشه :دی به دور از هرگونه تنش توی آرامش خونمم،روزا...
  • 178- بیشتر فک کردم ! چهارشنبه 24 اسفند 1390 17:26
    دوس دارم وقتی مردم تو باغچمون خاکم کنن:دی داغون مریضو سرماخورده ام! بدتر ازون حس نفس کشیدن ندارم! شیطونه میگه گوشیمو خاموش کنم و ... گور بابی نرم و بقیه زندگی! ضعیف و حتی پیزوری شدم! خنده داره! خیلی خنده داره
  • 204
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 7