انبار باروت، کثافت کاری لحظه ها، ترس از دست، تهوع، یخ نوشته ها،سنگ فرش دلتنگیم!، جماعت علاف پلاسی، روزی 20تا اد، کتاب سایه ،سی دی رو میز!،قلنج کمر،نقاشی ،بادوم،پسته های تک نفره، عصبانیت، احمقانه! ، تلق تولوق قطار،اینهمه خاطره!آرزوی تنفر،یه مشت همه چی، من خونمونومیخام،من ازینجا فراریم. اینم یه مدل دیگش بود.
فک کنم سبک نوشتنو عوض کنم و زیاد زیاد بنویسم اصن یه وضعی :دی
دارم به یه مدل بی نیازی میرسم حس خوبیه :)
دوروزه خیلی شادم:)
در همون لحظه که شادم گند میخوره بهم
از خاله زنک بازی متنفرم نمیذارم این مدل ادما هم دورو برم باشن!
سرکشیدم تو را و تشنه ترم
*نوش نگاه، هوشنگ ابتهاج، تاسیان، زرد، 21، خسته!
*رویا، دیوار، فروغ، مهدی اخوان ثالث، حافظ، مستی ،یار، هات چاکلت، بنفش!، کمال دار برای من کمال پرست، محمد علی بهمنی، یه روز خوب!
شعری غم انگیزم ، از من بگذر
*با صدای علیرضا قربانی تو بارون!
** اولش خواستم حذفش کنم بعد دیدم بهتره بمونه که بشه درس عبرت!
جمعه دوهفته یا سه هفته پیش ،به سمت مترو سعدی ،مترو امام خمینی واگن بانوان:
یه آقای میانسال با دوتا خانوم تو همون رنج سنی،وارد واگن بانوان شدن .
خانوما جیغو دادو هوار که واگن بانوانه آقا برو بیرون.
آقا: باشه باشه ،باید برم بالا سوار شم؟ یکی از خانوما نه آقا برید واگن بعدی سوار شید.
نمیتونسم تو چشای مرده حتی نگاه کنم!
دیروز مترو به سمت امام خمینی واگن جدید اختصاص داده شده به بانوان :
مردا تعداد زیادی وارد واگن شدن و بقیق واگنها خیلی پر بود و این واگن خیلی شلوغ نبود ،جای خالی چن تا پیدا شد و آقایون نشستن کنار خانوما.
یه خانومی: واسه چی میاد توواگن زنان و میشینید کنار ما؟! از جاش بلند شدو رفت واگن بعدی که همیشه مال خانوما بود!:|باز هم نمیشد به اون مرد نگاه کرد!
*همیشه همین وضعه مترو؟